گنجور

 
جامی

باری دگرم کش به جفا داغ به سینه

تا مرهم پیشینه شود داغ پسینه

هیهات که شایسته غم های تو گردد

تا دل نشود پاک ز غل سینه ز کینه

پیش آ که به بر گیرمت ار طالب عشقی

کین درد سرایت کند از سینه به سینه

گنجی ست دل من که ز پیکان تو دارد

صد گوهر سیراب به هر کنج دفینه

دل جای غم توست نگه دارش از اغیار

شرط است ز شاهان جهان پاس خزینه

جانم سوی تن ز آرزوی خال تو آمد

چون مرغ که آید به زمین از پی چینه

تا یار کند میل غزل های تو جامی

از خون جگر رنگ کن اوراق سفینه

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
وفایی شوشتری

روزی که به صحرای تو آمد ز مدینه

این خسرو بی لشگر و بی شبهه و قرینه

با اهل حرم خاصه دل افسرده سکینه

در شطّ تو با آنکه روان بود سفینه

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه