من و فکر تو چه بینم به جمال دگران
هم خیال تو مرا به که وصال دگران
غیرتم بر تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که درآیی به خیال دگران
به محالات رقیبان چه نهی سمع قبول
حال ما گوش کنی به که محال دگران
روز و شب تشنه جگر خاک درت بوسه زنم
من که لب تر نکنم ز آب زلال دگران
هر چه جز دوست برون می کنم از خلوت دل
کی بود در حرم شاه مجال دگران
می برد نامه او هدهد و ما دور دریغ
که پریدن نتوانیم به بال دگران
حال جامی ز غمت زار و تو از سنگدلی
می گشایی نظر لطف به حال دگران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مثل آئینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز
آشیانی که نهادی به نهال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.