هستم ز جان غلامت اما گریز پایم
صد بارم ار فروشی بگریزم و بیایم
گاهم رقیب خوانی گاهی سگ در خود
آن نام را نخواهم وین لطف را نشایم
دل را صبوری از تو یک لحظه نیست ممکن
صد بارش آزمودم دیگر چه آزمایم
بست از تف دلم زنگ آیینه وار گردون
اکنون ز صیقل آه آن زنگ می زدایم
هرگه به قصد قتلم تیر جفا گشایی
بهر بقای عمرت دست دعا گشایم
هر چند با سگانت خوش نیست خودنمایی
خود را ز خیل ایشان هر لحظه می نمایم
هر دم مگو که جامی تا کی سخن گزاری
از شوق توست جانا کین نغمه می سرایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست
بنگر به عزت من کان را همیبخایم
گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است
[...]
در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم
کز فرق همچو شانه بگذشته خار پایم
یکپای در خرابات، پای دگر بمسجد
یکدست رهن ساغر یکدست در دعایم
تا سینه چاک کردم ناخن تمام فرسود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.