گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

مهی که حسن خطش بر بتان شکست آورد

دل مرا به دو انگشت خط به دست آورد

غلام قاصد اویم که یک سواره ز راه

رسید و بر صف اندوه و غم شکست آورد

گشاد طره و بر طرف ماه سلسله بست

هزار نقش عجب زان گشاد و بست آورد

هوای دانه آن خال مرغ جان مرا

ز شاخ سدره درین دامگاه پست آورد

به بیدلی مزن ای خواجه طعن من آن کیست

که دل ز عشوه آن چشم نیم مست آورد

زری که هست به می ده که خواهد آخر کار

زمانه رخصت تاراج زرپرست آورد

چه تلخ و شور که جامی کشید پنجه سال

که صید کام ز بحر طلب به شست آورد

 
sunny dark_mode