گنجور

 
جامی

خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد

چشمم به جمال تو منور شده باشد

ریزم ز مژه اشک دمادم که بشوید

گر غیر تو در دیده مصور شده باشد

با هیچ برابر نکنم آنکه سر من

در پای تو با خاک برابر شده باشد

زین بیش مکن سرکشی ای شوخ و بیندیش

زان لحظه که آهم به فلک بر شده باشد

شد قامت من حلقه در آن فکر که دستم

در حلقه آن جعد معنبر شده باشد

هرگز به وفا با دگری عهد نبندم

گر خود ز جفا عهد تو دیگر شده باشد

جامی مکن اندیشه که تغییر نیابد

در حکم ازل هر چه مقدر شده باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد

زان موم بیندیش که عنبر شده باشد

امید گشایش نبود در گره بخل

زان قطره مجو آب که گوهر شده باشد

بنشین که چو پروانه به گرد تو زند بال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

از نامه‌ام آن شوخ مکدر شده باشد

مرزاست به حرف فقرا تر شده باشد

دی نالهٔ گم‌کرده اثر منفعلم کرد

این رشته گلوگیر چه گوهر شده باشد

آرایش‌کوس و دهل از خواجه عجب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه