گنجور

 
جامی

جانا چه شد که پرسش یاران نمی کنی

درمان درد سینه فگاران نمی کنی

دامن ز قطره های سرشکم نمی کشی

همچون گل احتراز ز باران نمی کنی

بر من هزار تیغ جفا راندی و خوشم

کین لطف با یکی ز هزاران نمی کنی

شیران همه شکار غزالان شوخ تو

جز قصد صید شیر شکاران نمی کنی

ای گل بخند خرم و خوش گرچه رحمتی

بر گریه های ابر بهاران نمی کنی

جام می است لعل تو لیکن به جرعه ای

زان جام یاد باده گساران نمی کنی

جامی برآی لاله صفت خوش به داغ دل

چون ترک عشق لاله عذاران نمی کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode