شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم.
گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای گیرد دید که در میان آن افعیی حلقه کرده و سر را با دم فرا آورده، باز پس گشت و از آرزوی او بگذشت. خاربن پنداشت که احتراز وی از زخم سنان اوست و اجتناب او از تیزی دندان او.
شتر آن را دریافت، گفت: بیم من از میهمان پوشیده است نه از میزبان آشکار، و ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکان خار، اگر نه هول میهمان خوردمی میزبان را یک لقمه کردمی.
گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب
ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد
کسی که پا ننهد در میان خاکستر
مقرر است که از آتش نهان ترسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.