گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

سگ را گفتند سبب چیست که در هر خانه ای که باشی گرداگرد آن نتواند گشت و بر هر آستانه ای که خسبی از آنجا نتواند گذشت؟

گفت: من از حرص و طمع دورم و به بی طمعی و قناعت مشهور، از خوانی به لب نانی قانعم و از بریانی به خشک استخوانی خرسند، اما گدا سخره حرص و طمع است و مدعی جوع و منکر شبع، نان یک هفته اش در انبان و زبانش در طلب نان یکشبه جنبان، غذای ده روزه اش در پشت و عصای دریوزه اش در مشت، قناعت از حرص و طمع دور و قانع از حریص طامع نفور.

در هر دلی که عز قناعت نهاد پای

از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش

بازار حرص و معرکه آز را شکست