گنجور

 
جامی

مستی از خانه بیرون آمد، و در میانه راه بیفتاد و قی کرد و لب و دهان خود بیالود. سگی آمد و آن را لیسیدن گرفت، پنداشت که آدمی است که آن را پاک می کند، دعا می کرد که خدای تعالی فرزندان و فرزندان فرزندان تو را خدمتگار تو گرداند.

بعد از آن سگ پای برداشت و بر روی او بول کرد. گفت: بارک الله ای سیدی! که آب گرم آوردی تا روی مرا بشویی.

شرابخواره چو بر خویشتن روا دارد

که سبلت از قی ناپاک می بیالاید

سگ از مثانه گر ابریق آب گرم آرد

که غسل سبلت ناپاک او کند شاید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode