خوبرویی را که هزار دانا از سودای او شیدا بود و هر لحظه بر سر کویش از آمد و شد سودائیان هزار غوغا، نوبت خوبی به سر آمد و نکبت زشتی از در و بام درآمد. عاشقان، بساط انبساط بازچیدند و پای اختلاط درکشیدند.
با یکی از ایشان گفتم: این همان یار است که پار بود، همان چشم و ابرو به جاست و همان لب و دهان برقرار، قامت از آن بلندتر است و تن از آن نیرومندتر. این چه وقاحت و بی شرمی است و بیوفایی و بی آزرمی که دامن صحبت ازو درچیدی و پای ارادت ازو درکشیدی؟
گفت: هیهات چه می گویی، آنچه دل می برد و هوش می ربود روحی بود در قالب تناسب اعضاء و نعومت بدن و لطافت جلد و ملایمت آواز دمیده، چون آن روح از این قالب مفارقت کرد با قالب مرده، چه عشق بازم و بر گل پژمرده چه نغمه آغازم.
گل رفت ز باغ، خار و خس را چه کنم؟
شه نیست به شهر در، عسس را چه کنم؟
خوبان قفسند و حسن خوبی طوطی
طوطی چو بپرید، قفس را چه کنم ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف زیبایی و محبوبیت معشوقی میپردازد که هوش و دلهای بسیاری را مجذوب خود کرده است. او از عشق و شیدایی عاشقان که در گشت و گذار پیرامون این محبوب بودند، سخن میگوید. شاعر از یار محبوبش یاد میکند که به همان زیبایی و قوت سابق خود باقی است، اما پس از جدایی، این زیبایی و جذبه به درد و خلا تبدیل شده است. عاشق، ناراحت از فقدان محبوبش، احساس بیکسی و یأس میکند و به قفس بودن عشق و دشواری زندگی بدون معشوق اشاره میکند. در نهایت، او به تشبیهاتی مانند گل پژمرده و طوطی قفس اشاره میکند و از غم جدایی و ناتوانی در بازگشت به حال خوب سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زیبایی که هزاران دانا به خاطر او دیوانه بودند و هر لحظه در کنار او هزاران عاشق و شیدا به شلوغی میپرداختند، زمان خوشی به انتها رسید و بدی و زشتی از هر طرف نمایان شد. عاشقان، فضای شادی را جمع کردند و از هم دور شدند.
هوش مصنوعی: با یکی از آنها صحبت کردم و گفتم: این همان دوست است که قبلاً بود، همان چشم و ابروها سرجای خود هستند و لب و دهانش هم همانند قبل باقی مانده است. قد او از آن زمان بلندتر شده و تنش هم نیرومندتر شده است. این چه بیادبی و بیشرمی است که از او فاصله گرفتهای و حمایت و ارادت خود را از او برداشت کردهای؟
هوش مصنوعی: او گفت: وای بر تو، چه سخنی میگویی! آنچه دل را میبرد و هوش را میرباید، روحی بود که در قالب تناسب اعضا، لطافت بدن و نرمی پوست وجود داشت و صدای ملایمی در آن دمیده شده بود. اما وقتی آن روح از این قالب جدا شد و بدن مرده گشت، دیگر چه عشقی به یاد میآورم و چه نغمهای میتوانم آغاز کنم بر گل پژمرده.
هوش مصنوعی: وقتی گل از باغ رفته و دیگر خبری از زیبایی نیست، چه میتوانم با خار و علفهای هرز بکنم؟ اگر شهریار در شهر نباشد، با نگهبانان چه کنم؟
هوش مصنوعی: زیباییها در یک قفس هستند و وقتی زیبایی طوطی پرواز کند، دیگر قفس چه ارزشی خواهد داشت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.