ابوسعید خراز - قدس الله سره - گوید که در اوایل حال ارادت محافظت سر وقت خود می کردم، روزی به بیابانی درآمدم و می رفتم، از قفای من آواز چیزی برآمد دل خود از التفات به آن و چشم خود را از نظر به آن نگاه داشتم.
به سوی من آمد تا به من نزدیک شد، دیدم که دو سبع عظیم به دوش من بالا آمدند، من به ایشان نظر نکردم، نه در وقت برآمدن و نه در وقت فرود آمدن.
کیست دانی صوفی صافی ز رنگ تفرقه
آن که دارد رو به یکرنگی درین کاخ دو رنگ
نگسلد سر رشته سرش ز جانان گر بفرض
ره بر او گیرد ز یک سو شیر و دیگر سو پلنگ
و هم وی گفته - قدس سره - هر که گمان برده به کوشش توان رسید رنجی کشیده بیهوده، و هرکه تصور کرده که بی کوشش توان رسید جز راه آرزو نپیموده.
از رنج کسی به گنج وصلت نرسید
وین طرفه که بی رنج کس آن گنج ندید
هرکس که دوید گور نگرفت به دشت
لیکن نگرفت گور جز آن کس که دوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.