گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

به دانای پنجم چو نوبت فتاد

زبان با سکندر بدینسان گشاد

که ای برده رنج سرای سپنج

بسی جمع کرده به هم مال و گنج

دریغا که بیهوده شد رنج تو

نشد مرهم رنج تو گنج تو

به کف سودی از گنج و مالت نماند

به گردن ازان جز وبالت نماند

به پشت تو از گنج رنج گران

سبکبار راحت ازان دیگران