جامی
»
هفت اورنگ
»
سلامان و ابسال
»
بخش ۵۷ - حکایت فراخ بودن زندان تنگ بر زلیخا در مشاهده یوسف علیه السلام
یوسف کنعان چو در زندان نشست
بر زلیخا آمد از هجران شکست
خان و مان بر وی چو زندان تنگ شد
سوی زندان هر شبش آهنگ شد
گفت با او فارغی از داغ عشق
ناچشیده میوه ای از باغ عشق
چند ازین بستانسرای نازنین
چون گنهکاران شوی زندان نشین
گفت باشد از جمال دوست دور
عرصه آفاق بر من چشم مور
ور کنم با او به چشم مور جای
خوشترم باشد ز صد بستانسرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.