گنجور

 
جامی

اهل عالم نه پیرو خردند

بلکه بر دین پادشاه خودند

همه آیین شاه خود گیرند

همه بر دین شاه خود میرند

ای مباهی به دولت شاهی

وز قوانین مملکت آگاهی

روی در قبله نجات آور

پی به سر چشمه حیات آور

آنچنان زی که زیستن شاید

هر که آنسان زید بیاساید

مپسند آنچه شرع نپسندد

مگشای آن دری که او بندد

هر چه جز شرع و دین به هم بر زن

دست در دامن پیمبر زن

راست است او خوش آنکه راست شوی

وآوری رو به راه راستروی

همچو او شاه راستان گردی

در همین شیوه داستان گردی

کجروان روی در ره تو نهند

وز کجی همچو راستان برهند