گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

دوش عقلم که نیست گفت ای آن

کت خرد عمر بی وفا گوید

تو که در وجود تاشه فضل

از کرم مدح تو گدا گوید

دولتست ار نه ریشخند که او

شعر گویدت وز ابتدا گوید

آنکه گر قدر او برآرد سر

قاب قوسینش مرحبا گوید

وانکه وقت رویت و فکرت

با دلش غیب ماجری گوید

وانکه در پرده چون سخن راند

شیوه رمز انبیا گوید

کلک او وقت معجز الفاظ

سخن از موسی و عصا گوید

قدرش از برتری سخن با چرخ

همچو با چاه مرتضی گوید

هر کجا لفظ عذب اوست کسی

زاب حیوان و کیمیا گوید؟

هر کجا بوی خلق او آید

کس حدیث گل و صبا گوید؟

قاف با قدرتست نقطه قاف

قافیه بهر تو چرا گوید

بحر چون خطبه شمر خواند

شمس کی مدحت سها گوید

رو دعای نکو بخدمت بر

بل کت احسنت برملا گوید

گفتم الحق صواب فرمودی

مثل تو خود کجا خطا گوید

لیک با لفظ گوهر افشانش

خاطر ما سخن کجا گوید

او همی طبع را دهد جلوه

نه همه از برای ما گوید

از سر فضل و از تفضل خویش

نه بپاداش ماجرا گوید

سخن اندر مقابل این شعر

جان گویا کجاست تا گوید

مگر آن گفته باز گوید هم

همچنان کز هوا صبا گوید

بلبلی زاغ را نوائی گفت

زاغ چون صوت آن نوا گوید

شمس لعلی بخاره بخشید

بکدامش بیان ثنا گوید

ماه از آفتاب گیرد نور

بچه دل شرح آن ضیا گوید

پادشاهی بسگ دهد طوقی

سگ کجا شکر پادشا گوید

آنکه از نکته اش بیابد روح

از خرافات ما چه وا گوید

بر دعا اقتصار باید کرد

که دعا به چو بی ریا گوید