گنجور

 
جهان ملک خاتون

الهی یا الهی یا الهی

به فضلت چون جهانی را پناهی

دلش را تازه دار از نور ایمان

تنش را دور گردان از تباهی

خداوندی تو و ما بندگانیم

نکو باشد به بنده هرچه خواهی

ز شر ظالمانش دور گردان

برون آور سپیدیش از سیاهی

به لطفت گرچه بس امیدوارست

ولی شرمنده است از هر گناهی

مشو نومید از وصلش تو زنهار

دلا می ساز اگر تو مرد راهی

 
 
 
رودکی

به راه اندر همی شد شاهراهی

رسید او تا به نزد پادشاهی

باباطاهر

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت

که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مسعود سعد سلمان

نگارینا نرستی ز آب و در آب

سبک رفتاری و نیکو شناهی

بلی تو ماهی سیمی و هرگز

نترسد در میان آب ماهی

کنارم آبگیری هست و در وی

[...]

انوری

زهی بگرفته از مه تا به ماهی

سپاه دولت پیروز شاهی

جهانداری که خورشیدست و سایه

یکی شاهنشهی دیگر الهی

خداوندی که بنهادند گردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه