گنجور

 
اقبال لاهوری

گشاده رو ز خوش و ناخوش زمانه گذر

ز گلشن و قفس و دام و آشیانه گذر

گرفتم اینکه غریبی و ره شناس نئی

بکوی دوست بانداز محرمانه گذر

بهر نفس که بر آری جهان دگرگون کن

درین رباط کهن صورت زمانه گذر

اگر عنان تو جبریل و حور می گیرند

کرشمه بر دلشان ریز و دلبرانه گذر