گنجور

 
اقبال لاهوری

کشیدی باده ها در صحبت بیگانه پی در پی

بنور دیگران افروختی پیمانه پی در پی

ز دست ساقی خاور دو جام ارغوان در کش

که از خاک تو خیزد نالهٔ مستانه پی در پی

دلی کو از تب و تاب تمنا آشنا گردد

زند بر شعله خود را صورت پروانه پی در پی

ز اشک صبحگاهی زندگی را برگ و ساز آور

شود کشت تو ویران تا نریزی دانه پی در پی

بگردان جام و از هنگامه افرنگ کمتر گوی

هزاران کاروان بگذشت ازین ویرانه پی در پی