اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۳ - ز جان بیقرار آتش گشادم ز جان بیقرار آتش گشادم دلی در سینهٔ مشرق نهادم گل او شعله زار از نالهٔ من چو برق اندر نهاد او فتادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از احساسات درونی خود سخن میگوید. او جان بیقرارش را به آتش میکشاند و قلبی پر از عشق را در دل خود جای میدهد. نالههای دلتنگیاش همچون شعلهای روشن است و او در این حال به شدت تحت تأثیر عشق قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: از دل بیقرار خود آتشی برانگیختم و قلبی پرشور را در سینهٔ خود قرار دادم.
هوش مصنوعی: گل او مانند شعلهای است که از نالهٔ من میسوزد و من همچون برقی در درون او افتادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بدین دختر که زادی سخت شادم
به درویشان فراوان چیز دادم
نهادم بر جدائی دل نهادم
نیایی تا تو باشی نیز یادم
شکیبائی ببستم با دل خویش
در شادی بروی اندر گشادم
فراوان اوفتادم در غم عشق
[...]
من این گنجینه را در میگشادم
بنای این عمارت مینهادم
چو بنمودی جمال خود به آدم
ورا گفتی بخود سرّ دمادم
منم فتنه هزاران فتنه زادم
به من بنگر که داد فتنه دادم
ز من مگریز زیرا درفتادی
بگو الحمدلله درفتادم
عجب چیزی است عشق و من عجبتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.