گنجور

 
هجویری

گروهی از مشایخ خواندن قرآن به الحان و شنیدن قصاید و اشعار را؛ چنان‌که حروف از حد آن تجاوز کرده است کراهیت داشته‌اند و خود پرهیز کرده و اندر آن غُلُو نموده و ایشان چند گروه‌اند و هر یکی را اندر آن علتی دیگر است.

گروهی از آن آنان‌اند که اندر تحریم آن روایات یافته‌اند و اندر آن مُتابع سَلَفِ صالح شده و بدیشان تقلید کرده؛ چنان‌که زجر کردن پیغمبر علیه السّلام مر شیرین را، کنیزک حسان بن ثابت، از غنا کردن و دِرّه زدن عمر رضی اللّه عنه مر آن صحابی را که می غنا کرد و انکار کردن علی بر معاویه که کنیزکان مغنیه داشت و منع کردن وی مر حسن را رضی اللّه عنه از نظارهٔ آن زن حبشه که می غنا کرد و گفتی که او قرین شیطان است؛ و مانند این.

و نیز گویند که دلیل بزرگترین ما بر کراهیت داشت غنا اجماع امت است اندر زمانهٔ ما و پیش از ما بر آن که آن کراهیت است تا آن که گروهی حرام مطلق دارند.

و اندر این معنی از ابوالحارث روایت کنند که گفت: من اندر سماع کردن بجد بودم. شبی یکی به صومعهٔ من آمد و گفت: «جمعی از طالبان درگاه خداوند تعالی مجتمع‌اند و حضور شما را منتظر، اگر فضل کنید و رنجه شوید.» گفت: بیرون آمدم و بر اثر وی می‌رفتم بسی برنیامد که به گروهی رسیدم که حلقه زده بودند و پیری میان ایشان نشسته. مرا کرامتی کردند فوق الغایه، و آن پیر گفت: «اگر فرمایی تا بیتی برخوانند؟» من اجابت کردم. دو کس به الحان خوش ابیات خواندن گرفتند ابیاتی که شعرا در فراق گفته بودند و ایشان جمله برخاستند به تواجد و زعقه‌های خوش می‌زدند و اشارت‌های لطیف می‌کردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم و خوشی وقتشان تا صبح نزدیک آمد. آنگاه آن پیر مرا گفت: «ایها الشیخ، هیچ نپرسی مرا که تو کیستی و این قوم کیان‌اند؟» گفتم: «حشمت تو مرا می از سؤال بازدارد.» وی گفت لعنة اللّه ابلیس است و آن جمله فرزندان وی و اندر این نشستن و غنا کردن مرا دو فایده باشد: یکی آن که مصیبت فراق و ایام دولت خود دارم ودیگر آن که پارسا مردان را از راه ببرم و اندر غلط افکنم.

ابوالحارث گوید: از آنگاه ارادت سماع از دلم نفی شد و من از آن غبن عظیم تشویر زده گشتم.

و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام از شیخ ابوالعباس شقانی رحمه اللّه شنیدم که گفت: روزی در مجمعی بودم که گروهی سماع می‌کردند دیوان دیدم برهنه اندر میان ایشان پای بازی می‌کردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم که در می‌دمیدند و ایشان بدان گرم‌تر می‌شدند.

و گروهی دیگرند که از خوف و خطر مریدان که تا اندر بلا و بطالت نیفتند و بدیشان تقلید نکنند و از سر توبه با سرِ معصیت باز نیایند و هوی اندر ایشان قوّت نگیرد وهوس مر عزیمت صلاح ایشان را فسخ نکند که معرض بلا و مایهٔ فتنه است، سماع نکردند و اندر میان ایشان ننشستند.

و از جنید رضی اللّه عنه می‌آید که: جُریری را گفت، اندر حال ابتدای توبهٔ وی که: «اگر سلامت دین خواهی و رعایت توبه کنی، اندر سماع صوفیان که کنند منگر و مشو و خود را اهل آن مدان تا جوانی و چون پیر شدی مردمان را بزهکار مکن.»

گروهی دیگر گفتند که: اهل سماع بر دو فرقت‌اند: یکی لاهی و دیگر الهی. لاهی در عین فتنه باشد و از آن نترسد و الهی به ریاضات و مجاهدات و به انقطاع دل از مخلوقات و اعراض سر از مکونات فتنه از خود دور کرده باشد و از آن ایمن شده چون ما نه از این گروه باشیم نه از آن، ترک آن ما را بهتر و مشغول شدن به چیزی که موافق وقت ماست اولی‌تر.

و گروهی دیگر گفتند: چون عوام را اندر سماع فتنه است و از شنیدن ما اعتقاد مردمان می مشوش شود واز درجت ما اندر محجوب‌اند و به ما می بزهکار شوند، پس بر عامه می شفقت کنیم و مر خاص را نصیحت کنیم و بر وقت غیرت، دست از آن بداریم و این طریقی پسندیده است.

و گروهی گفتند که: پیغمبر علیه السّلام گفت: «مِنْ حُسْنِ إسْلامِ الْمَرْءِ ترکهُ مالایَعْنیه.» دست از چیزی بداریم که از آن گزیرد. آن‌چه به ما لایعنی مشغول شوند تضییع وقت باشد ووقت دوستان با دوستان عزیز باشد، ضایع نباید کرد.

و گروهی دیگر گفتند از خواص که: سماع خبر است و لذت آن یافت مراد و این کار کودکان باشد؛ که اندر عیان خبر را چه مقدار باشد؟ پس کار، مشاهدت دارد.

این است احکام سماع که یاد کردم بر وجه اختصار. کنون اندر وجد و وجود و تواجد بابی بیارم و مرتب گردانم، ان شاء اللّه العزیز وحده.