گنجور

 
هجویری

و منهم: امام یگانه، و شرف اهل زمانه، ابوالحسن علی بن احمد الخرقانی، رضی اللّه عنه

از اجلّهٔ مشایخ بود و قدمای ایشان و اندر وقت خود ممدوح همه اولیای خدای. شیخ ابوسعید قصد زیارت وی کرد، و با وی، وی را محاورات لطیف بود از هر فن. و چون می‌بازگشت، گفت: «من تو را به ولایت عهد خود برگزیدم.»

و از حسن مؤدِّب شنیدم که خادم شیخ ابوسعید بود که: چون شیخ به حضرت وی رسید نیز هیچ سخن نگفت، مستمع بود و به‌جز جواب سخن وی بازنداد. من ورا گفتم: «ایّها الشّیخ، چرا چنین خاموش گشتی؟» گفت: «از یک بحر یک عبارت کننده بس.»

و از استاد ابوالقاسم قشیری رضی اللّه عنه شنیدم که: چون من به ولایت خرقان آمدم، فصاحتم برسید و عبارتم نماند از حشمت آن پیر؛ تا پنداشتم که از ولایت خود معزول شدم.

از وی می‌آید که گفت: راه دو است: یکی راه ضلالت و یکی راه هدایت. یکی راه بنده است به خداوند تعالی و یکی راه خداوند است به بنده. آن‌چه راه ضلالت است آن راه بنده است به خداوند، و آن‌چه راه هداست است راه خداوند است به بنده.

پس هرکه گوید: «بدو رسیدم» نرسید و هر که گوید: «رسانیدند» رسید؛ از آن که رسانیدن اندر نارسیدن بسته است و نارسیدن اندر رسیدن. و اللّه اعلم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode