بخش ۴۷ - ۴۷ ابوحمزۀ خراسانی، رضی اللّه عنه
و منهم: داعی عصر، و یگانهٔ دهر، ابوحمزهٔ خراسانی، رضی اللّه عنه
از قدمای مشایخ خراسان بود. با بوتراب صحبت داشته بود و خراز را دیده. اندر توکل قدمی تمام داشت.
و اندر حکایات مشهور است که: وی روزی به راهی میرفت، اندر چاهی افتاد و سه شبانروز اندر آنجا بماند. پس گروهی از سیّاره فرا رسیدند. با خود گفت: «ایشان را آواز دهم.» بازگفت: «نی، خوب نباشد که از دون حق استعانت طلبم و این شکایت بود که ایشان را گویم: خدای تعالی مرا در چاه افکن شما بیرون آرید.» ایشان فراز آمدند، چاهی دیدند بر میانهٔ راه بی ستری و حاجزی. گفتند: «بیایید تا ما به حِسبت مر این را سر بپوشیم تا کسی در اینجا نفتد.» گفتا: نفس من به اضطراب آمد و از جان خود نومید شدم. چون ایشان سر چاه استوار کردند و بازگشتند، من با حق تعالی مناجاتی کردم و دل مر مرگ را بنهادم و از همه خلق نومید گشتم. چون شبانگاهی درآمد، از سر چاه حسی شنیدم. چون نیک نگاه کردم، کسی سر چاه بگشاد. جانوری دیدم عظیم بزرگ. نگاه کردم اژدهایی بود که دُم فرو کرد. دانستم که نجات من در آن است و فرستادهٔ حقّ است، تعالی و تقدس به دُم وی تعلق کردم تا مرا برکشید. هاتفی آواز داد که: «نیکو نجاتی که نجات توست، یا باحمزه، که به تلفی تو را از تلفی نجات دادیم.»
از وی پرسیدند که: «غریب کیست؟» قال: «المُسْتوحِشُ مِنَ الإلفِ. آن که از الفت مستوحش باشد.»
هر که را همه الفتها وحشت گردد وی غریب باشد؛ از آنچه درویش را در دنیا و عقبی وطن نیست و الفت نه، اندر وطن وحشت بود وچون الف وی از کون منقطع شود وی از جمله مستوحش گردد، آنگاه غریب باشد و این درجتی بس رفیع است. واللّه اعلم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.