خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی
کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی
چرا باید امانت دار دنیای دنی باشم؟
ز جنس عاریت، شادم که اسبابی نشد روزی
تمنّا بود دل را، جلوه های خانه پردازت
خراب آباد ما را، وصل سیلابی نشد روزی
از آن تیغی که، گلگون است خاک از فیض احسانش
گلوی تشنه ام را، قطره ی آبی نشد روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حسرت و غم ناشی از ناکامیها و محدودیتهای زندگی اشاره میکند. او از خزان و بیرنگی زندگیاش میگوید و اینکه هیچگاه مانند او کسی در زیر نور ماه گلگشت نکرده است. شاعر از احساس یأس نسبت به دنیایی که تنها دنیای مادی و فانی است، سخن میگوید و از عدم برآورده شدن آرزوها و تمناهایش گله دارد. او همچنین در برابر امید و زیباییهای زندگی، از تشنگی و کمبود صفا و نیکی تاثیرپذیری شدید خود را بیان میکند. در نهایت، او به دردهایی اشاره دارد که به دلیل فقدان محبت و زیبایی، همچنان در دلش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در روزی مثل آن روز که خاص و بینظیر بود، هیچکس مانند من رنگ و حال و هوای پاییز را تجربه نکرد. هیچکس نتوانست مانند من در این شب زیبا و پر نور، لذت ببرد.
هوش مصنوعی: چرا باید در دنیای فانی و بیارزش، چیزی را به دوش بکشم که متعلق به من نیست؟ خوشحالم که روزی به چیزی تبدیل نشدم که فقط به امانت دارم.
هوش مصنوعی: دل ما تمنا دارد که جلوههای زیبای خانهات، ویرانههای ما را آباد کند، اما هرگز روزی به وصال و اتحاد با تو نرسیدیم.
هوش مصنوعی: از آن شمشیری که به رنگ خون است، با وجود نعمتهای او، روزی نتوانستم به اندازه یک قطره آب، از او کمک بگیرم تا تشنگیام رفع شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی
به این شادم که دل را پرده خوابی نشد روزی
گوارا کرد بر من درد می را خاکساری ها
اگر از جام قسمت باده نابی نشد روزی
به کوری سوختم چون شمع در بتخانه غفلت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.