گنجور

 
حزین لاهیجی

طرب ای دل که یار می آید

گل عشرت به بار می آید

چو گل آشفته کن گریبان را

که نسیم بهار می آید

هیچ دانسته ای که بیکاری

چقدرها به کار می آید؟

هر کجا ذلّتی ست در عالم

بر سر اعتبار می آید

عشق، معراج سربلندی هاست

سر عاشق به دار می آید

گل عزت بود، عزیزش دار

به نظر هر چه خوار می آید

وصل جانانت آرزوست حزین

برو از خود که یار می آید