پارسا نوری
پارسا نوری در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۷:
این شاعر انگار متعلق به آینده بوده. حتی آیندهای بعد از ما....
پارسا نوری در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۵:
بسیار جالب هست که خیام پیش کوپرنیک گردش زمین به دور خورشید رو در این بیت اورده.
پارسا نوری در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به سیاوش عیوضپور دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴:
قطعا سادهاندیشی نیست. این مسئله سالهاست که بر سرش صحبت هست. حضرتهایی مانند نیچه و کانت و هیوم و شلنبرگ و ... سادهاندیش نبودند که به عنوان فلاسفهی سرآمد در دنیا مشهور شدند. اصلا هم مسئله مهمترین راه شناخت خود انسان نیست. انسان خودش رو با علومی مثل علوم شناختی و زیستشناسی میشناسه و نه داستانهای از پیش رسیده.
برهان نظم که شما ازش حرف میزنید بعد از David Hume دیگه اصلا در فلسفه جایگاهی نداره.
شما میگین جهان نظم داره، هر منظومی ناظم داره پس جهان ناظم داره. اولا که ثابت نکردید که جهان نظم داره. هر المان که ازش صحبت میکنید مثل عقل مخالفش هم در طبیعت وجود داره مثل آلزایمر یا اسکیزوفرنی یا اختلال دو قطبی یا OCD یا ADHD یا..... یا میوه رو مثال بزنیم میگید که سلول داره فلان و ... ولی میبینیم که این میوه براش المان متضادی هم هست که باعث میشه کپک بزنه. یا نظم در منظومههای ستارهها رو مثال میزنند. وجود سیارکها که مثلا یکیشون خورد به زمین دایناسورها مردن خود حاکی از ناهماهنگی در چنین منظومههایی هست. حیات چیزی هست که به مرور این شکل رو به خودش گرفت. شروعش با تکسلولیهای ساده بود تا اینکه رسید به ما.
دوما شما میگید هر نظمی ناظم داره. که گفته چنین چیزی یک اصل هست که در مورد جهان و مبدا جهان هم درسته؟ اینکه چشم ما عادت کرده که هر مصنوع یک صانع داره که انسان هست. کی گفته این عادت ما در مورد نسبت مبدا جهان و جهان هم صادق هست؟
سوما نظم وقتی دارای ارزش هست که هدف خاصی رو دنبال کنه. جهان چه هدفی داره؟ انسان؟ واقعا جهان به این عظمت که فقط حدود ۱۰ به توان ۲۳ داره که هرکدوم بالقوه میتونه شرایط حیات داشته باشه، هدف از خلقش المان کوچکی در یکی از این ستارههاست که اخیرا ظهور کرده؟ واقعا اون خدای عاقلی که ازش صحبت میکنید این حجم از جهان رو خلق کرده که یه انسان یه گوشهش باشه؟ جهان برای زیست انسان واقعا نمیتونست بهینهتر باشه؟ یا باید به قادر مطلق بودن خدا شک کرد یا باید در دانا بودنش.
چهارما (شاید همون سوما باشه) شما از ناظم واحد داشتن هر منظومه صحبت میکنید. اولا که از این آشوبی که در دنیا وجود داره و توضیح دادم، و تو اخبار هم حتی آثار کارش رو میبینید، قطعا حاصل کار یک دانای قادر مطلق نیست. خیلی منطقیتر هست که فکر کنیم آشپز دو تا شده یا شور شده یا بینمک و المانهای ساخت این خدا با اون یکی خدا تو جنگ هستن یا با هم ناسازگاری دارن. ولی اگه حتی فرض کنیم که دنیا نظم داره، باز هم حاکی از وحدانیت خدا نیست. به گوشی یا لپتاپی که باهاش دارید پیام میدید نگاه کنید. منظم و دقیق داره کار میکنه. از هر بخشش استفاده مناسب شده و فضایی بیدلیل مصرف نشده (برعکس دنیا) ولی این گوشی و لپتاپ رو یک نفر عمرا نساخته و نمیتونسته بسازه. هزاران نفر روی سختافزار کار کردن و هزاران نفر رو نرمافزار تا این محصول در دست شماست و شما باهاش با من اینجا میکنید. آیا منطقی است که بگیم که چون گوشی و لپتاپ نامنظمی نداره پس خالق واحد داره؟ پس چرا در مورد دنیا چنین نمیگید؟
به شما پیشنهاد میکنم کتاب گفت و گوهایی در باب دین طبیعی اثر David Hume و همچنین کتاب ساعتساز نابینا اثر پروفسور Richard Dawkins رو در مورد این مسائل بخونید.
پارسا نوری در ۴ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
درسته من برخی موضوعات در مورد رازی رو با ابن سینا قاطی کردم.
در مورد ابن سینا نیز کتاب شفا هست که خیلی مسائلی را مطرح میکنه که نقد میکنه عقاید مذهبی. همچنین یک فیلسوف ارسطویی بوده که خب همین رویکرد رو در اشعار خیام نیز میبینیم. البته در مورد میخواره بودن اشتباه نکردم. در کتاب قانون نیز از مزایاش گفته و نقل قولهای دیگری نیز در این باب ازش شنیده میشه و گفته میشه که به کفر متهم شده و خواسته سرش جدا بشه و فرار میکنه میره و ...
همچنین وجود کتابهای تفسیر قرآن ارتباطی با مذهبی بودن نداره. یک نفر میتونه برای تعمیق افکار الحاد خودش به تفسیر قرآن بپردازه. همچنین آدم میتونه در طول زندگیش افکار مختلفی داشته باشه.درسته پرسشهای خیام پرسشهایی هست که از ازل بوده و هر اهل تفکری به ذهنش خطور میکند و باید پاسخ بدهد. همین پرسشهای ساده هستند که کماکان هم در حال بررسی شدن هستند. پاسخهایی که خیام میده خیلی از مواقع از برهان خلف استفاده میکنه برای رد برخی افکار مذهبیون که براتون مثال زدم. به درک من و احتمالا خیلیهای دیگه طور حتم فلسفی هست. همین بحثهایی که شما میبینید که صورت میگیره زیر غزلهاش هم باز فکر میکنم که قطعا از همین ناشی میشه.
در هر صورت خوشحال شدم از مصاحبت با شما و بسیار ممنونم که اشتباهم رو گوشزد کردید و فهمیدم دارم دو نفر رو قاطی میکنم. 🙏
پارسا نوری در ۴ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۲ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
درود
درسته که شراب و خمر در ادبیات در بسیاری از جاها استعارهای ادبی هست که عارفان به کار میبرن.
اما حقیقت امر نمیتونم در مورد اشعار خیام این حرف رو از شما بپذیرم. چرا که به طور مثال در رباعی ۴۱ به طور مشخص میاد از و حرف از نقد بودن شراب و عیش دنیا و نسیه بودن اون دنیا حرف میزنه که اگر کلام شما دال بر عرفانی بودن شراب در شعر خیام درست باشه چنین چیزی بیمعنی میشه چونکه تعارضی دیگر نیست که بخواد بدهبستانی بین نقد و نسیه بودن باشه.
باز هم در رباعی ۳۵ میاد از زشت بودن شراب و معاشرت با یار در نزد عموم مردم صحبت میکنه. حقیقتا اگر شراب عرفانیای بود و اگر یار خدا دیگر چه زشت بودنی داره نزد عموم؟
باز هم در رباعی ۳۹ حرف از جدا بودن بادهنوشی خودش و مکتبهای مسجد و کنشت میگه. که اگر عرفانی در کار بود حداقل خودش رو از این دسته جدا نمیکرد و حداقل میگفت این مرحله بدویای یا سطحیای از عرفانه.
در رباعیات ۸۷ و ۸۸ و خیلی از رباعیات دیگه هم چنین اسنتنتاجهایی میشه کرد.
درسته خیام یک دانشمندی بوده که در زمان خودش محترم بوده. کشفیاتی مانند مثلث خیام-پاسکال و تقویم جلالی و حل برخی حالتهای معادلات درجه سوم داره. ولی دلیل بر مورد نقد قرار نگرفتن افکار فلسفیش نیست. کمای اینکه الان هم بسیاری از دانشمندان که ندانمگرا هستند در کنار اینکه از لحاظ علمی محترم هستند کمای اینکه حداقل عموم مردم ندانمگرایی را کفر میدونن.
درسته که خیام زاده فضای ایرانی مذهبی بوده. ولی خب حداقل متاثر (اگر شاگر نگوییم) از ابن سینایی بوده که کتابهایی مثل «مخارق الانبیا» و «نقض الادیان» رو نوشته و به خاطر کافر بودنش و میخواره بودنش میخواستن بکشنش. همچنین میدونیم که فلسفه خونده و برخی حتی میگن فلسفه رو به خود زبان یونانی یاد گرفته. همچنین دیدگاه فلسفی هم مذمت میشده در اون دوران و کسایی که فلسفه میخوندن و پرسشگری فلسفی همچون خیام داشتند هم دچار انگ کافری میشدند. کسی که در ریاضی قوی باشه در منطق قوی هست و کسی که منطق قویای داشته باشه فیلسوف قویای هست. خیام نیز به وضوح ریاضیدان برجستهای بوده و اصلا دور از واقع نیست اگر که مثل خیلی از فلاسفه شکاک غرب به ندانمگرایی رسیده باشه و یا حداقل پرسشگریهایی فلسفی رسیده باشه. حتی در مقابل اذیتهایی که در دوران خودش میشه در رباعی ۱۲۹ میاد میگه که حداقل این حق رو بدین که پرسشهایی نظیر «از آنکجا آمدهام؟» و «بهر چه آمدهام؟» داشته باشم دیگه.
در مورد اشعار خیام به وضوح و اصلا نمیتونم از شما بپذیرم که این اشعار بخوان در حد یک وصف احساسات گذرای خیام باشن. اکثر اشعار خیام غنی از پرسشگریها و شکاکیتهای فلسفی و عمیق هستند که حاکی از متفاوت بودن این شخص در این امور در زمان خودش هست. بله در رباعی ۱۰۱ ناخوش بوده ولی این گلهمندی از احوال چرخ فلک رو هم کمتر در اشعارش میبینیم و هم با دیدگاههای فلسفی گاهی آمیخته میکنه که خب چرخ فلک که اینه کاریش نمیشه کرد باید بپذیری که به آرامش برسی، چرا که در سایر اشعارش از سرخوش بودن و غم دیروز و فردا نخوردن حرف میزنه و کسی که به این دیدگاه میرسه به نوعی باید با خرابی چرخ فلک بسازه دیگه.
در هر صورت اگر لذتی هم از اشعار خیام من و احتمالا خیلیهای دیگر میبریم سر همین ندانمگرایی و پرسشگری خیام هست نه رهایی و دور شدن از این دنیا. اگر چنین بود که خب اشعاری که تصویرسازی ذهنی انجام میدهند بیشتر مورد پسند بود تا رباعیهایی که اصلا به تصویرسازی و بردن به بیرون از دنیای فعلی اصلا وقت نمیکنن که برسن. (چون اصلا تا فضا بخواد وصف بشه که چه دنیایی هست چندین بار تموم شده فرصت شاعر)
پارسا نوری در ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۳۶ در پاسخ به همایون دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
من نه مطالعه تاریخیای داشتم که جوابم سندیتی داشته باشه و نه تسلط کاملی بر اشعار خیام دارم. صرفا در اوغات فراغت و برای تفریح به این رباعیات رجوع میکنم.
به هر حال چیزی که من میفهمم اینه که خیام برخلاف عقاید رایج دوران خودش یک ندانمگرا بوده و با جامعه خودش شدیدا تفاوت عقیده داشته و تحت هیچ عنوان افکار اون جامعه رو مورد تصدیق خودش قرار نمیداده و با اونها میجنگیده طوری که برخی جاها به سطوح میاد و تو رباعی شماره ۲۱ حرف از این میزنه که دیگه بحث کردن با این آدما جواب نمیده و گویی داره به سمت دریا خشت پرتاب میکنه یا تو رباعی ۱۴۴ میاد میگه که دور و ورم و روی زمین یه مشت خر دارن زندگی میکنن.
در هر صورت شراب و می نمادی هست که در تضاد با دین اسلام هست و خیام این رو سمبل مبارزه با دین و محدودگریهای ادیان میکنه. خصوصا این موضع جایی جالب میشه که این شراب و می و بودن با معشوق علاوه بر اینکه در دنیا نهی میشه، وعدهش در آخرت داده میشه.
علاوه بر این موضوع شراب نماد شادابی و سرخوشی است. خیام به عنوان یک متفکر زمان خودش به خوش زندگی کردن در این دنیا باورمند بود و شراب نمادی هست که میتونسته ازش خیلی استفاده کنه.
از طرف دیگه به طور کلی خودش هم به شراب علاقهمند بوده دیگه آدم فکرش تو چیزایی میگرده که دوست داره. واسه همین وقتی میخواد از خاک شدن انسان حرف بزنه به این میرسه که انسان میمیره تجزیه میشه از تجزیه شدهش جام شراب میسازه.
پارسا نوری در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۸ در پاسخ به سیاوش عیوضپور دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴:
درود سیاوش جان
روح رو که کسی ندیده و اثبات عقلانی همه شمولی برای آن ارائه نشده که لفظ کتمان رو بیان میکنید.
خیام در نفی یا حداقل ندانمگری ماورا و ادیان و به خصوص نداسنستن از دنیای پس از مرگ صحبت میکنه.
نفی یا قبول روح یا هر پدیده دیگری به طور صرف خردورزی یا بیخردی نیست. همان طور که از اسم خردورزی پیداس تفکر در مورد پذیرش یا عدم پذیرش این دو است و نه خود این دو عمل. پس چه نفی یا قبول در صورتی که با فکر انجام باشد با خردورزی است.
البته این بحث که خرد آیا به قبول یا رد رای میدهد یه بحث دیگهس...
اینکه شما در مورد روح از کتمان حرف میزنید انگار پدیدهای هست که آشکار هست و می شه دیدش و جایی برای مناقصه نداره و اینکه حرف از تقابل این موضوع با خردمندی حرف میزنید و به نوعی از برهان خلف استفاده میکنید به طور ضمنی که میگه «روح که عیان است پس کتمانش یعنی خردورز نبودن ولی تو خودت رو خردورز میدونی» حقیقتا رویکرد درستی نیست.