Dr Foad
Dr Foad در ۵ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:
داد عشق از بینیازی، درس طفلانم بهیاد
سرخط معنیست پیش چشم و میخوانم بهیاد
شرم بیدردی مگر بر جبههام چیند عرق
تا نماند ننگ خشکیهای مژگانم بهیاد
میفشارد تنگی این خانهٔ مجنون مرا
گر نباشد وسعتآبادِ بیابانم بهیاد
در فراموشی مگر جمعیّتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون، پریشانم بهیاد
زان ستمهائی که از بیداد هجران دیدهام
میدرم پیش تو گر، آید گریبانم بهیاد
دل کباب پرتو حُسن عرقناکِ که بود
کز هجوم اشک میآید چراغانم بهیاد
از تغافلخانهٔ ناز تو بیرون نیستم
شیشهای بودم که دارد طاق نسیانم بهیاد
زان قدر هوشی که میکردم بهوهم خویش جمع
چون بیادت میرسم چیزی نمیمانم بهیاد
از عدم آنسوترم بُردست فکر نیستی
نیستم زانها که هستی آرَد آسانم بهیاد
با خیال رفتگان هم قانعام از بیکسی
کاش گردون واگذارد، یاد یارانم بهیاد
بعد ازین غیر از فراموشی کی می بیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم بهیاد
بیدل آن دورِ می و پیمانهام دیگر کجاست
یکدو دم بگذار تا رنگی بگردانم بهیاد