گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دانش آموز

دانش آموز


دانش آموز در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

لعبت مرده بود جان طفل را

 

تا نگشت او در بزرگی طفل‌زا

 

این تصور وین تخیل لعبتست

 

تا تو طفلی پس بدانت حاجتست

 

چون ز طفلی رست جان شد در وصال

 

فارغ از حس است و تصویر و خیال

 

نیست محرم تا بگویم بی‌نفاق

 

تن زدم والله اعلم بالوفاق

 

مال و تن برف‌اند ریزان فنا

 

حق خریدارش که الله اشتری

در اینجا جواب بسیاری را خود مولانا داده 

اگر این چند بیت رو به جان فهمیدین سر نهان این تمثیل رو هم متوجه میشین 

 

 

دانش آموز در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

این تمثیل است 

مرد و مهمان و زن 

رخت خواب و خانه و باران و گِل

مرد به مثابه انسان گرفتار بازی ذهن 

زن به معنای یکی از آن دو مَلکی که انسان را به بدی سوق‌ می‌دهد

مهمان ، آن جرقه ای از عدم میاد در خموشی ذهن ، یعنی خدایت الهی 

مهمان به عنوان یک هادی بر اندیشه انسان فائق می آید 

چون انسان در فضای مادی گیر افتاده است و خود را از اصل خویش دور کرده است ، بنابراین زن که مشاور قدرتمند اوست "دست ملک تضاد" 

به او می‌گوید که ایشان را که متجاوزی است به بیرون بران 

پس شیطان را خشنود و الله را از خود دلگیر می‌نماید 

به همین ترتیب ایشان در چاه کثرت بیشتر فرو می‌روند 

حال کسی که تمثیل نمی‌شناسد 

نمی‌داند که کل قرآن و مثنوی تمثیل است 

از مولانا به کم ادبی و انحراف یاد می‌کند 

افرادی با این تمثیل ها هدایت می‌شوند و افرادی گمراه

سوره "بقره ۲۶"

 

 

دانش آموز در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۷ - در تفسیر قول مصطفی علیه‌السلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسول‌الله:

اشاره به سوره انشراح،  آیه اول ، در خصوص بازشدن حس های ۱۰ گانه در اشعار دیگر مولانا،  ده حس هست و ... ، منظور کلی مکاشفه و دریافت رموز هستی از طریق قوه حس که در سینه هست ، که می‌فرماید برای راز هستی و برون باید رفت به اندرون ، یعنی خودشناسی ، از خود شناسی به خدا شناسی و رموز خلقت پی خواهیم برد ، در ابیات آخر هم به این نکته اشاره میکنن که انسانی که شرح صدر ندارد ، خود را تنها جسم می‌بیند و فقط در پی هر چیز در غیر خداست ، اما نمی‌دانیم که مرکز هر چیز اول خداست و ما از دگری میجوییم

 

sunny dark_mode