گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مجید خزائی

مجید خزائی


مجید خزائی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

اگر چه در هیچ یک از نسخ اعضای یک پیکرند نیامده اما من به شخصه پیکر را مناسب تر می بینم چرا که انسانها مانند اعضای یک پیکر می مانند و گوهر اعضای یک پیکر یکی است یعنی تمام پیکر از رشد و تکامل یک سلول ایجاد شده است و بنی ادم هم گوهرشان از حضرت آدم است و در بیت بعد نیز تایید یک پیکر را می توان یافت چرا که هنگامی که یک عضو از یک پیکر به درد می آید سایر اعضا در تلاشند که درد را از آن عضو بزدایند. اگر چه عبارت اعضای یکدیگرند هم به نظرم صحیح است اما من به شخصه پیکر را ترجیح می دهم. توضیحات جناب نواب زاده هم به جای خود قابل توجه است اما با آنچه در مورد حضرت اسمعیل و اسحاق فرمودند دال بر این که همه می دانیم که ذبیح اسمعیل است، موافق نیستم چرا که اقوال در این باب گوناگون است و در قرآن به هیچ یک از این دو پیامبر که فرزندان ابراهیم خلیل الله هستند تصریح نشده است و مولانا گاه اسحق و گاه اسمعیل را ذبیح در نظر گرفته است و البته بیشتر اقوال مسلمانان دال بر ذبیح بودن اسمعیل است

 

مجید خزائی در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

به نظرم در بیت پنجم مصرع دوم ، اتفاقا اگر کسی شبی به درازنای سالی رو نخفته باشه می توان با او غم روزگار گفت، کسی که با او غم روزگار نمی توان گفت آن کسی است که این شبهای دراز را خفته و شب نخوابی را تجربه نکرده، اگر چه نخفته باشی زیباست اما معنی نمی تونه درست باشه بلکه این ذهن ماست که معنی رو درست تلقی می کنه،  یعنی ذهن ما این طور می خواند که شبی نبوده که نخفته باشی ، اما یکی از دوستان نوشته بود که شبی ندیده باشی به درازنای سالی، اتفاقا اگه به جای نخفته، کلمه ندیده رو قرار بدهیم، معنی درست میشه به این مفهوم که شبی رو به درازنای سالی تجربه نکرده ای، یعنی ندیدن معنی تجربه نکردن می دهد، و البته اگر  کلمه "که"  را هم با کلمه " کی" به معنی چه موقع عوض کنیم باز هم معنی درست میشه، اما من همچنان ترجیح می دهم این طور بخوانم
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی ندیده باشی به درازنای سالی

 

مجید خزائی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۹ در پاسخ به جمشید پیمان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

با سلام باید اضافه کنم که بیت سوم در عین سادگی بسیار زیبا و پر ایهام است

شیرین هم به معنای طعم شیرین و هم نام معشوقه خسرو است

آب هم به معنای آبروست و هم یک نوشیدنی است

شکر هم به مفهوم یک ماده شیرین کننده است و هم رقیب عشقی شیرین است (شکر اصفهانی) که خسرو برای سرکوب عشق شیرین با او ازدواج می کند و معنی سوم آن استعاره از لب است

بدین ترتیب: جای خنده است سخن گفتن شیرین پیشت یعنی مضحک است که شیرین نزد تو شیرین سخنی کن چرا که تو در اوج شیرین سخنی هستی(شیرین بسیار شیرین سخن بوده است)

و دیگر آنکه شیرین سخنی در نزد تو که بسیار شیرین سخن هست کار مضحکی است و مضحکه خواهیم شد

و در بخش دوم دلیل هم می آورد کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت، یعنی هنگامی که می خندی آب شیرینی بر لبهایت مشاهده می شود، یا آبروی شیرین چو بخندی از خنده ملیح و لبهای شکرین تو می رود و نیز ممکن است این مفهوم در ذهن آید که آبروی شیرین از شکر که کوچک توست می رود به این مفهوم که شیرین رقیبی داشته به نام شکر که اصلا در جایگاه شیرین نبوده است و تو هم خود شیرینی هستی که شکری داری یا کهتری داری که در جایگاه تو نیست اما آبروی شیرین از این کهتر تو می رود، یعنی شیرین در پایگاه شکری که کهتر تو است نیز نیست.

در پایان باید گفت نظامی با همین کلمات شیرین و شکر برای مقایسه این دو رقیب در منظومه خسرو و شیرین ابیات لطیفی سروده است، خسرو که برای سرکوب عشق شیرین با شکر ازدواج کرده است پس از اندکی به یاد شیرین می افتد:

چو بگرفت از شکر خوردن دل شاه

به نوش آباد شیرین شد دگر راه

کسی کز جان شیرین باز ماند

چه سود ار در دهن شکر فشاند

شکر هرگز نگیرد جای شیرین

بچربد بر شکر حلوای شیرین

چمن خاکست چون نسرین نباشد

شکر تلخ است چون شیرین نباشد

مگو شیرین و شکر هست یکسان

ز نی خیزد شکر شیرینی از جان

شکر گر چاشنی در جام دارد

ز شیرینی حلاوت وام دارد

ز شیرینی بزرگان ناشکیبند

به شکر طفل و طوطی را فریبند

هر آبی کان بود شیرین بسازد

شکر چون آب را بیند گدازد

ز شیرین تا شکر فرقی عیان است

که شیرین جان و شکر جای جان است

پریروئی است شیرین در عماری

پرند او شکر در پرده‌داری

بداند این قدر هر کش تمیز است

که شکر بهر شیرینی عزیز است

 

و حافظ نیز بیتی به غایت زیبا با این دو واژه سروده است

از حیای لب شیرین تک ای چشمه نوش

غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

 

sunny dark_mode