گنجور

حاشیه‌گذاری‌های شمعی در باد

شمعی در باد

تنها

صداست

که رهایی است

نمی ماند

می برد مرا 


شمعی در باد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰۳:

درود چه قدر سخت، بیان موضوع شده ! رسالت شعر و ادبیات چیست
 

شمعی در باد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

درود در واقع با نگاهی گذرا هیچی متوجه نمی شم از شعر ! یه جور بازی کلامی انگار مثل وقتی که می گن کی دوست داره با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشه جسارت منو بپذیرید تخصص من ادبیات نیست.
 

شمعی در باد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

درود.

در واقع خیام عزیز، بابت سبک زندگی و عقائدش، خودش رو لایق بهشت آسمانی نمی دونه. ولی به لذتی زمینی دچاره، که براش یه بهشت دنیوی ساخته و از اونجا که خیام مرگ اندیش، منفعل و مایوسه، که تربیتش بر اساس طرح واره و یک سوپر ایگوی سخت گیره، چندان تقلای جدی برای تغییر شرایط نداره. خیام در واقع صادق هدایته، گرفتار جوکی ها، رقص مارها، صدای نی لبک، گرفتار سراب عقده ها. یک دریچه هست، یک زاویه ی دید مشترک مورد توافق و اون خودآگاهیه. خروج از نیمه هوشیاری، خروج از وضعیت ذهنیه بی زمانه ی یبس. همه می دونیم چی کار کردیم. درد هم زیاده. راه خروج هم مشخصه، اما همون مستی مالیخولیاییه زمینی، نمیذاره بلند شیم و یه آبی به صورت بزنیم. نظر من اینه خیام با واقعیت پیوند بگیره. اگه بابت درک زشتی، به صداقت درونی با خودش رسیده، نباید اینهمه لج باز بود ! بت حور سرشت خاص، خیام رو مشروط به وقت و موکول به تفاوت و فصل کرده. حتی شاید سالها خیام رو قال بذاره یا حتی ازش اخاذی عاطفی کنه ! مگه شوپنهاور هم با وجود ملال، یه وقتا تو کف امیال نبود ؟ اصلا همین بت، خیامو به این روز انداخته. جن عاشقی که دور و بر همه ی شاعرای ما چرخیده. حافظ با این جن به مسالمت رسیده، اما خیام باهاش خیلی جاها درگیره ! جناب خیام، چه دلش خوشه که چونه هم می زنه که لا اقل همون یک پیاله، باید پرو پیمون، مکش مرگ من و موثر باشه! شاید اصلا امید داره به ریشه گرفتن و بالیدن، از دست همون بت. بتی که خودخواهه. خود شیفته س. نارسیسته. اگه بت، اختلال شخصیت نداشته باشه که بت نمی مونه، چند تا حرکت مفید می زنه، به یه جایی می رسه، رشد می کنه، همه چی بدست می یاره. یه خودآیه ناواقع گرا می شه واسه خودش. نه اینکه همش ول بچرخه تو زندگی این و اون. اصلا می گم خیام، وابستگی معتاد گونه پیدا کرده، سودا زده تر از سهراب و نیما یا حتی خمارتر از ساقی. والا ما که گیج شدیم. اینهمه شکسته نفسی خیام از یک طرف و اونهمه خط و نشان برای نحوه ی بده بستان از یک طرف دیگه. جسارتا دشمنا، از همین فروتنی می خورن و افعی می شن! تعادل خیام بهم خورده. این بت هر جایی سنگ دل، قصد نابودی خیام بیچاره رو کرده. اگه نه، چرا دم به تله نمی ده ؟ خیام فقط ذکر بگه! خودشو به چیز دیگه ای مشغول کنه، با دوستای غیر شراب خوار ارتباط بگیره ! اصلا شاید امثال بت، حتی یه بارم دل به خیام نداده باشن. شاید الکی می گن قصد ادامه تحصیل دارن ! اصلا شاید سرشون جاهای دیگه گرمه. که از پیاله ی اون شاعر، پس مونده وردارن، دهنی شده، بریزن تو جام یکی دیگه ! بعضی بت ها، محقق اند، نویسنده ان، خودشون دنبال موش آزمایشگاهی، واسه استفورد ذهن اند! خیام خودش هم فهمیده، ولی انگیزه نداره ! خیام، غیرتت کجا رفته ! بهداشت روان مهم نیست برات؟! اینهمه آدم دور و برت اند. به خودت بیا برادر! کاسه و کوزه رو جم کن بذار کنار. چاره ش فقط، ذکر و تنبه از گذشته و رجعت به دارالسلام آینده س. گیرم هیچ کار بدی هم نکردی. اما واقعیت هر کس، حافظه ی اونه. چرا علف هرز درش رشد کنه ؟! حال و هول، مهمه، چون نیازه، حتی اصلا طبق نظریه نسبیت، زمان وجود خارجی نداره، اما تغییر، یه حقیقته. داریم می بینم. ما محکوم ایم به تغییر! چه بهتر که مسئولیت هامونو پیدا کنیم و در یه فضای نسبتا آزاد، یه معنای مفید برا وجودمون بسازیم. رج خوردن فریم های بیهوده، بدجور مهم و خطرناکه. مرزی ها و ضد اجتماعی ها رو ببین خیام! اصلا بدون کنترل، لذت هم، کم کم بی معنیه! در گوشی بگم، یه چند تا مطلب بی دی اس ام دیدم. بخدا می گفتن کنترل، خیلی هم بد نیست! اصلا، شاید خیام ما، وگانیسم شده باشه. قوت نداره انگار. مرد باید یه کم آلفا داشته باشه ! همش یه جا بشینی، زخم بستری، بگم! مگه ما چند بار عمر می کنیم، برای کسب رضایت و آرامش درون ؟! گور پدر بت بی پدر، که نذاشته دید ما، مرتفع، وسیع و پاک بشه. بت، مادام بوگاسیه، کولی دوره گرد، هند جگر خوار موذی، زن هوسبازه قاتل یحیای پیامبر، حتی کمی شبیه حوا و ذلیخاست، شاید یه جورایی عایشه اس و جسارتا، لایق پوزخند. نه حتی در حده یه ناسزای بد. چرا؟! چون تازه تو باید بری ازون مراقبت کنی. براش بشی از صفر، جای یه پدر، جای یه استاد راهنما! حوصله شو داری؟ زن ناخوب، ایگوش ضعیفه. منطق نداره. موطلاییه احمقه. مرلین مونرو، لیدی گاگا و هزار تای دیگه اس. پر مشکله. حسوده، حساسه، زودرنجه. می خواین تا آخر عمر، فقط مشاعره کنید و شب شعرا رو بچرخین؟ دیگه وقتی چیزی مبرهن بشه، برا آدم، شکوه و رمز واره گی نداره. قابل بهت نیست. می شه ازش به سادگی گذشت. دو تا دخترای بوگاسی ام، برن سراغ نفرای بعدی، نیچه و اوشو. خواستی زن بگیری هم، حتما چند جلسه مشاوره برو، افسردگی تو درمان کن، بعد! بدرود.

 

sunny dark_mode