گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

آنروز که آتش محبت افروخت

عاشق روش سوز ز معشوق آموخت

از جانب دوست سرزد این سوز و گداز

تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت

عطار

تا در دل من آتش عشقِ تو فروخت

از نیک و بد جهان مرا چشم بدوخت

سر جملهٔ کار خود بگویم با تو

درد تو مرا بکشت و عشق تو بسوخت

کمال‌الدین اسماعیل

آن دل که بر اتش غمت صد ره سوخت

از پهلوی من همه غم و درد اندوخت

خون گشت و همی رود ز چشمم همه روز

این شب روی اندر سر زلفت آموخت

مجد همگر

گر مه ز درت کلاف زرین اندوخت

ور چرخ قبای کحلی از جود تو دوخت

ور آتش تیغت دو جهان درهم سوخت

آئین بزرگیت بباید آموخت

همام تبریزی

عشق تو که در دل آتش تیز افروخت

دانم که به شمع سوختن او آموخت

بر روی تو شمع همچو من عاشق شد

ناگه نفسی سرد زد و دستت سوخت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه