تا کار دلت به خواهش نفس افتاد
چون بوالهوس از عشق کجا آری یاد
در ضبط هوای نفس، کس چون تو مباد
تا کی چو حباب در گره بندی باد؟
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
تا کار دلت به خواهش نفس افتاد
چون بوالهوس از عشق کجا آری یاد
در ضبط هوای نفس، کس چون تو مباد
تا کی چو حباب در گره بندی باد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به انسان هشدار میدهد که وقتی خواستههای نفسانی و دنیوی بر او غلبه میکند، دیگر به یاد عشقهای حقیقی و معانی عمیق زندگی نخواهد بود. شاعر از ناپایداری و بیثباتی انسانها در برابر وسوسههای نفس و دنیا صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که مانند حباب در برابر باد، زندگی ناپایدار است و انسان باید محتاط باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که دل تو به خواستههای نفسانیات مشغول شود، مانند کسی که فقط به لذتهای دنیا فکر میکند، دیگر چگونه میتوانی در عشق یاد و خاطرهای از دلتنگی داشته باشی؟
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو به کنترل نفس خود نپرداخته است. تا کی باید مانند حبابی باشی که در باد گرفتار شده و بیثبات است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد
از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد
در سحر بدلبری شدستی استاد
این ساحری از که داری ای دلبر یاد
گر درد کند پای تو ای حور نژاد
از درد بدان که هر گزت درد مباد
آن دردمنست بر منش رحم آید
از بهر شفاعتم بپای تو فتاد
گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد
زنهار مگو که کعبتین داد نداد
کان نقش که کرد رای شاهنشه یاد
در خدمت شاه روی بر خاک نهاد
ایزد همه ساله هست با مردم راد
بر مرد دری نیست تا ده نگشاد
ما را بدل خار بنی سروی داد
بر داشت چراغکی و شمعی بنهاد
در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد
شو در ده تن که داد کس چرخ نداد
چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد
تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.