زهی عالی بنا کز پایداری
بقا را کرده تعلیم استواری
مقام خوابگاه پادشاهی
مهیّا شد به تایید الهی
سراسر نور چون کاشانه چشم
شده مردمنشین چون خانه چشم
در و بامش همه عنبرسرشت است
که گویی خانه چشم بهشت است
کند این خانه را زان چرخ پابوس
که شمع دولت و دین راست فانوس
نشد آیینه با خشتش برابر
بسی داغ است ازین معنی، سکندر
درش محراب محراب نیازست
چو چشم دولت بیدار بازست
در و دیوارش از آیینهکاری
چو عالی محو در صورتنگاری
ز سودایش هوایی بیت معمور
به طوفش کعبه آید از ره دور
فلک را رفعتش دل برده از دست
ز جام روزنش خورشید، سرمست
درین خلوتسرای نیکفرجام
تراوش میکند فیض از در و بام
چو طبع مستقیم از روشنایی
چو روی مهوشان در دلگشایی
بود کیفیت از جامش نمودار
چو از آیینه عکس روی دلدار
ز فیضش صبحدم را خانه معمور
چو مشرق، روزنش فواره نور
شرف را خانه دولت تمام است
مقام عشرت و عیش مدام است
ز رفعت سایه سقفش فلکسای
پی تعظیم فرشش، عرش بر پای
ز سقفش آسمان چون سایه در زیر
نمیگردد نگاه از دیدنش سیر
زمینش فیضبخش و عشرتانگیز
در و بامش طربگاه و طربخیز
به دیوارش که زد این نقش پرکار؟
که شد مانی ز حیرت نقش دیوار
ز خاکش بوسهچین زرینکلاهان
ثناگوی صفایش صد صفاهان
به گردش روح قدسی جمع ازان است
که خلوتخانه شاه جهان است
به سعی بانی فرخنده فرجام
چو این دلکش عمارت یافت اتمام
خطابش دیده ایام کردند
چو دیده، خوابگاهش نام کردند
بود خاکش عبیر طره حور
ازین فردوس بادا چشم بد دور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.