گنجور

 
قدسی مشهدی

آرزوی ما کند با مدعا بیگانگی

عشق را باشد نصیب از آشنا بیگانگی

کی شود روشن بجز از خاک کویت دیده‌ام؟

چشم عاشق را بود با توتیا بیگانگی

خفتگان خاک را دیگر که جان آرد به تن؟

گر کند در حشر، زلفت با صبا بیگانگی

ما ازان عشق آشنایانیم کاندر کیش ما

از دو عالم، جز غمت، باشد روا بیگانگی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode