گنجور

 
قدسی مشهدی

نوشم ز بس چو باده، ز پیمانه، دوستی

جوشد چو خونم از دل دیوانه، دوستی

این دلخوشی بسم، که ز من در طریق عشق

آموختند بلبل و پروانه، دوستی

گر دوستی طلب کنی، از من طلب که کرد

نسبت درست با من دیوانه، دوستی

قدسی ترحم است بر آن ساده‌لوح، کو

جوید ز دل شکیب و ز جانانه، دوستی