تا به کی چون ماه در مشکین نقاب افروختن
زلف یک سو کن که بیند آفتاب، افروختن
بس که اشک گرم از دامان مژگان ریختم
عرف شد در عهد ما آتش ز آب افروختن
هرکه از عشق منش پرسد، کند انکار، لیک
میکند خاطرنشانش در نقاب افروختن
ما چو خم از باده لبریز و همان بر حال خویش
تنگ ظرفان و به یک جام شراب افروختن
بی مه روی تو باشد کار ما شب تا به روز
از هجوم اشک، مژگان چون شهاب افروختن
بی مه روی تو باشد کار ما شب تا به روز
از هجوم اشک، مژگان چون شهاب افروختن
یافتی در بزم وصلش راه، قدسی زیبدت
آتش غیرت به جان شیخ و شاب افروختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.