گنجور

 
قدسی مشهدی

هرگز به بزم وصل، شبی جا نکرده‌ام

کز رشک غیر، هجر تمنا نکرده‌ام

از ناله بسته‌ام لب بلبل به ناله‌ای

گر غنچه را ز دل گرهی وا نکرده‌ام

تمکین نگر، که سلسله‌جنبان وصل را

با این هجوم شوق، تقاضا نکرده‌ام

تن در دهم به عجز، مبادا ز خصم خویش

شرمندگی کشم که مدارا نکرده‌ام

شب نگذرانده‌ام که ز سیلاب چشم خویش

چون موج، جلوه بر سر دریا نکرده‌ام

بیماری‌ام کشیده به مرگ و ز رشک عشق

اظهار درد خود به مسیحا نکرده‌ام

یک پیک حاجتم چو به منزل نمی‌رسد

خوش خاطرم ز هرچه تمنا نکرده‌ام