گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

بدان که صغیره امیدوار بود که عفو وی را دریابد، ولیکن به بعضی از اسباب عظیمتر گردد و خطر آن نیز صعب بود و آن شش است:

اول آن که اصرار کند، چون کسی که پیوسته غیبت کند و جامه ابریشمین دارد یا سماع بر ملاهی کند که چون معصیتی بر دوام رود، اثر آن در تاریکی دل عظیم بود، همچنان که طاعتی که بر دوام رود اثر آن اندر روشنی عظیم بود. و برای این بود که رسول (ص) گفت، «بهترین کارها آن است که پیوسته بود، اگرچه اندک بود». و مثل این چون قطره آب باشد که متواتر بر سنگی همی آید، لابد سنگ سوراخ شود. و اگر آن به یک بار بر وی ریختندی آن اثر نکردی، پس که هرکه به صغیره ای مبتلا شود باید که استغفار همی کند و پشیمانی همی خورد و عزم همی کند که نیز نکند تا گفته اند که کبیره به استغفار، صغیره است و صغیره به اصرار، کبیره.

دوم آن که گناه را خرد دارد و به چشم حقارت به وی همی نگرد، گناه بدین بزرگ شود. و چون گناه را عظیم دارد خرد گردد، چه عظیم داشتن از ایمان و خوف خیزد و این دل را حمایت کند از ظلمت گناه تا پس اثری نکند، و خرد داشتن از غفلت و الفت گرفتن بود با گناه. و این دلیل آن کند که با دل مناسبت گرفته است و مقصود از همه دل است، هرچه در دل اثر بیش کند آن عظیمتر است. و اندر خبر است که مومن گناه خویش را چون کوهی بیند که بر زبر وی باشد و همی ترسد که بر وی افتد و منافق چون مگسی بیند که بر بینی نشیند و بپرد. و گفته اند، «گناهی که نیامرزند آن است که بنده گوید این سهل است، کاشکی همه گناه من چنین بودی». و وحی آمد به بعضی از انبیا که به خردی گناه منگرید، به بزرگی آن نگرید که فرمان او را خلاف همی کنید و هر بنده که به جلال حق تعالی عارف تر خطر، این گناه نزدیک وی عظیمتر. یکی از صحابه همی گوید، «شما کارها همی کنید که آن چون موی دانید و ما هر یکی از آن چند کوهی دانستیمی». و بر جمله سخط حق تعالی اندر معاصی پنهان است و ممکن است که اندر آن است که تو آن را آسان تر همی بینی، چنان که گفت، «و تحسبوا هینا و هو عندالله عظیم».

سوم آن که شاد شود به گناه و آن را غنیمتی و فتوحی داند و بدان فخر آورد و باشد که به بارنامه بگوید که فلان را فریفتم و مال وی ببردم و وی را بمالیدم و دشنام دادم و خجل کردم و اندر مناظره وی را تشویر دادم و امثال این. و هرکه به سبب هلاک خود شاد شود و فخر کند، دلیل آ« بود که دل وی سیاه شده است و هلاک از آن آن بود.

چهارم آن که چون پرده بر کنار وی نگاه دارد پندارد که این خود عنایت است اندر حق وی. نترسد از آن که این امهال و استدراج بود تا بتمامی هلاک شود.

پنجم آن که اظهار معصیت کند و ستر حق تعالی را از خویشتن برگیرد و باشد که دیگری به سبب وی نیز رغبت کند و وی را وبال رغبت و معصیت دیگران حاصل آید و اگر صریح کسی را ترغیب کند و اسباب آن بسازد تا اندر وی آموزد، وبال مضاعف گردد. و سلف گفته اند، «هیچ خیانت نیست بر مسلمان پیش از آن که معصیت اندر چشم وی آسان کنی».

ششم آن که گناه کسی کند عالم بود و مقتدی بود و به سبب کردار وی دیگران دلیر شوند و گویند اگر نبایستی کردی وی نکردی، چنان که عالم همه ابریشم شد و به نزدیک سلطان شود و مال وی بستاند و اندر مناظره زبان سفاهت اطلاق کند و اندر اقران خویش طعنه زند و به کثرت مال و جاه فخر کند، همه شاگردان به وی اقتدا کنند و بدیشان نیز چون استاد شوند شاگردان دیگر نیز اقتدا کنند و از هریکی ناحیتی تباه شود که اهل هر شهری به یکی از ایشان بگروند، ناچار وبال همه اندر دیوان مقتدی باشد.

و برای این گفته اند، «خنک آن کس که بمیرد گناه وی نیز بمیرد. و هرکه چنین نگردد گناه وی باشد که هزار سال پس از مرگ وی بماند». یکی از علمای بنی اسرائیل توبه بکرد، وحی آمد به رسول آن روزگار که وی را بگوی که اگر گناه میان من و تو بودی بیامرزیدمی، اکنون تو خود توبه کردی، آن قوم را که از راه بردی و چنین بماندند آن را چه کنی؟ و برای این است که علما اندر خطرند که گناه ایاشن یکی هزار بود و طاعت ایشان یکی به هزار که ایشان را ثواب کسانی نیز که بدیشان اقتدا کنند حاصل آید. و بدین سبب واجب آید بر عالم که معصیت نکند و چون کند پنهان دارد، بلکه اگر خود مباحی باشد که خلق بدان دلیر شوند بر غفلت، از آن حذر کند. زهری همی گوید، «اما از پیش همی خندیدمی اکنون مقتدا گشتیم، ما را تبسم نیز روا نیست». و جنایتی بزرگ بود که کسی زلت عالم حکایت کند که بدان سبب خلق بسیار از راه بیفتند و دلیر شوند، پس زلت همه خلق واجب است پوشیدن و از آن، عالم واجب تر.