گنجور

 
قصاب کاشانی

به رخ شکستن طرف کلاه بابت کیست

نموده ماه در ابر سیاه بابت کیست

تفرج تو ز نزدیک صد خطر دارد

ز دور سوی تو کردن نگاه بابت کیست

چو نیست رخصت اظهار داستان فراق

کشیدن از دل پر درد آه بابت کیست

ز لطف اگر بنمایی ترحمی بر ما

نگاهکی کنی ار گاه‌گاه بابت کیست

ابا ز بردن دل می‌کنی در این نوبت

ز غمزه تو گرفتن گواه بابت کیست

بروز خویش چو خط سر زد از رخش قصاب

سفر نمودن شب‌های تار بابت کیست