گنجور

 
قصاب کاشانی

عالم همه باطل غم عالم همه باطل

در جای چنین کوشش آدم همه باطل

این دیر همان کهنه بنایی است که در وی

شد تاج کی و سلطنت جم همه باطل

این عرصه همان دخمه‌زمین است که گرداند

دست کی و سرپنجه رستم همه باطل

با عیش و الم ساز که خواهد شدن آخر

فردا به تو نوروز و محرم همه باطل

غمگین مشو از سفره افلاک که کردند

بیش است اگر رزق تو گر کم همه باطل

قصاب ز دوران مشو آزرده که باشد

از آمده و رفته جز این دم همه باطل