گنجور

 
قصاب کاشانی

در دل خیال یار بسی جلوه می‌کند

طاووس قدس در قفسی جلوه می‌کند

سر آنچه می‌زند به دلم هست دود آه

یا شعله در میان خسی جلوه می‌کند

خال است بر لب تو برآورده سر ز خط

یا پای در شکر مگسی جلوه می‌کند

آیینه‌ای است بر سر راه فنا جهان

هر دم در آن مثال کسی جلوه می‌کند

در رزمگاه عرصه عالم دلاوری

هر دم سوار بر فرسی جلوه می‌‌کند

قصاب نفس بسته به پای صد آرزوست

این سگ همیشه در مرسی جلوه می‌کند