هو الستار
کمخای خانبالغ سفیریدین چارقب طلا دوزی سفیر یمغا
کلانتران دستار بندقی و شمله و عمال و مباشران مقراض و کزو عوام و خواص قدک و رعایای مله و مستوفیان و بتکچیان و محرران ابیاری و بمی و قلمی بدانند که چون امیر گرزالدین هیبت نوروزی(لازال ظلاله علی مفارق الملبسین) نوع وصلتی با جناب والای، اطلس کرده و نیز پشمی در کلاه دارد مقرر فرمودیم که در شهر لباس و قصبه قصب امیر نوروز باشد. و داروغکی لباسات بهاری بدو تفویض رفت که یکسر سوزن آنچه تعلق بموئینه دارد مدخل ندهد. سقرلاط و پشمینه را تخته بند کند. نمد را مالش واجب داند. اگر کارخانه پنبه نیز بهم بر میزند گردی بدامن جاه ما نمی نشیند. روی از صوابدید نگردانند. او نیز نوعی سازد که موجب روسفیدی لباسات تابستانی باشد. چون تشریف میمون بدگمه در و طلادوزی موشح و محلی کردد بقاری بخشند.
الصوف الا علی فی سته عشر فلان.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.