تصدقت شوم: همه وقت الطاف حضرت والا افزون از عد ستاره بود و خجلت چاکر قدیمی زیاده از حد شماره؛ تا این بار که فیض حضور بر سیبل عبور مقدور شد، پایه بخت فدوی اوجی گرفت و دریای فضل و کرم والا موجی زد که بیک جزر و مد خجلت های بیش از حصر و حد را کلا و طرا محو منسی ساخت و هم رکابی امام ویردی بیک که با خلعت و ارمغان در منزل ارمغانی رسید پیر غلام را در محنت شرمساری در کمال سبک باری دید. اما از راه یگانگی و رسم خواجه تاشی دور نیست که بر خود فرض کند و صریحا عرض نماید که: اگر بار دیگر نیز این موج احسان اوج گیرد بیم آن است که وجود نابود پیر غلام را نحو و معدوم سازد. چرا که تا حال شرمندگی و خجلت های فراوان و انبوه مثل پشته و کوه، موجود بود که سیبه و سنگری قوی برای وجود ضعیف میشد، حالا که سیبه و بدنه نیست، هر چه بزنند بسینه و بدن میخورد.
آخر لطف و عنایت حدی دارد، احسان و مکرمت را اندازه هست. ریزش سحاب در تابستان چنان نیست که بهار؛ تابش آفتاب در صبح و شام نیست که نصف النهار. جود و کرم والا با این گونه علو همم چه گونه سحابی است و چطور آفتابی که یک آن و یک دم از بارش و تابش گریز ندارد و دست هیچ حمد و شکر بدامان این طور نعمت و رحمت نمیرسد. شکر و تلافی بامتناع علی رسید، جز مردن و خود را از این عجز و قصور فارغ کردن چه چاره خواهد بود؟
پس ای ملک که من اندر تو آن همی شنوم
که در مسیح شنیدم ز فرقه جهال
رخت سلسله و شعر سلسله دار و معانی مسلسل و الفاظ اعذب من الرحیق السلسل را یک جا و یک بار با هم فرستادن خود انصاف فرمائید چگونه مجال شکر میدهد و قدرت نطق باقی میگذارد؛ مگر آن همه طوق مرحمت و زنجیر التفات بر پای دل و گردن جان نهاده اید بس نیست که باز تاکید و تجدید لازم میدانید؟
قربانت شوم؛ عاجزم در ثنای تو عاجز. راه دور است و آفتاب تند و امام ویردی بیک عازم شرفیابی، پیر غلام در قصد آن که بقدر توان از سلسله بخلخال گریزد؛ حاشا و کلا من از کمند تو تا زنده ام نخواهم رست. استدعا آنچه که چاکر فدوی را گاه بگاه به خطوط مبارکه سرفراز و محظوظ فرمایند و همواره حلاوت التفات بمذاق جان بخشند. والسلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نویسنده از الطاف و محبتهای بیپایان یک مقام عالیرتبه (احتمالاً یک پادشاه یا امیر) به خود صحبت میکند و احساس شرمندگی و خجالتش را در برابر این محبتها بیان میکند. او به شدت تحت تأثیر این توجهات و عطایای بزرگ قرار دارد و از اینکه نمیتواند به طور کامل شکرگزار باشد، نگران است. نویسنده تأکید میکند که محبت این مقام آنقدر زیاد است که دیگر نمیتواند بار آن را تحمل کند و بیان میکند که حتی اگر دوباره چنین الطاف و برکات بزرگی نصیبش شود، نمیداند چگونه باید به آن پاسخ دهد. او در پایان از مقام یاد شده درخواست میکند که همچنان او را با محبتهای خود مورد لطف قرار دهد و به او توجه کند.
هوش مصنوعی: تقدیم به محضر شما: همیشه لطف و محبت شما بیشتر از ستارهها بوده و شرمندگی من به عنوان یک خدمتگزار قدیمی نیز بسیار زیاد است؛ تا اینکه این بار که توفیق حضور پیدا کردم، شانس من بالا رفت و دریای الطاف شما طوری خروشان شد که همه خجالتها و شرمندگیهایم را به کلی محو کرد. همچنین، وقتی با هدایا و تحفۀ خود به خانه آمدید، احساس ناتوانی و شرمندگی عمیقی در من جاری شد. با این حال، از آنجا که این مساله میتواند به نوعی وظیفه من باشد، صادقانه میگویم که اگر بار دیگر نیز این لطف و احسان شما اوج بگیرد، واهمه دارم که وجود ناچیز من را کاملاً نابود کند. چرا که تا کنون شرمندگیها و خجالتهای زیادی وجود داشت که به نوعی سبب میشدند من احساس امنیت کنم، اما حالا که دیگر هیچ سپری ندارم، هر چه بر من بزنند، با تمام وجود میپذیرم.
هوش مصنوعی: محبت و لطف در دنیا حد و اندازهای دارد و نمیتواند بیپایان باشد. باران تابستانی به اندازه باران بهاری نخواهد بود و نور خورشید در صبح و شب با نور آن در نیمروز متفاوت است. بخشش و نیکی نیز به همین ترتیب نمیتواند بینهایت باشد. باید توجه داشته باشیم که قدر نعمتها را بدانیم و از آنها سپاسگزاری کنیم. در مقابل این همه نعمات و رحمتها، چه راهی جز پذیرش ناتوانی خود از جبران آنها وجود دارد؟ تنها راه فرار از این احساس عجز، مرگ و رهایی از این فشار و ناپایداری است.
هوش مصنوعی: پس ای پادشاه، من شنیدهام که در تو، همان چیزی هست که در مورد مسیح از گروه نادانان شنیدهام.
هوش مصنوعی: لطفا انصاف بدهید که وقتی همه زیباییهای شعر و معانی دلنشین را به یک جا و یک مرتبه برای شما ارسال میکنند، چگونه میتوان شکرگزار بود و زبان به سخن باز کرد؟ آیا این کافی نیست که این همه محبت و توجه را بر دوش دل و جان خود حس میکنید و باز هم نیاز به تأکید و تکرار دارید؟
هوش مصنوعی: من در ستایش تو عاجز هستم. راه دور است و آفتاب تند، و من به سمت دیدار تو در حال حرکت هستم. امیدوارم که بتوانم هر مقدار که در توان دارم از افکار منفی دور شوم؛ اما هیچگاه از چنگال محبت تو رهایی نخواهم یافت. امیدوارم که هر از گاهی مرا با نوشتههای مبارک خود خوشحال کنی و همیشه لطفات بر جانم شیرین باشد. پایان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.