گنجور

 
قائم مقام فراهانی

قربان خاکپای مبارکت شوم. فرمان واجب الاذعان مانند وحی ربانی نازل گردید، و فرق غلام فدوی را باوج فرقد رسانید، مضامین قضا آئین آن که مشعر بر تعیین افواج سپاه بود بر مراتب امید دولت خواهان و بیم بدسگالان افزود، حق سبحانه و تعالی سایه آفتاب خسروان را بر مفارق جهانیان پاینده بدارد و پرتو لطف و شعله قهر خدام درگاه آسمان جاه را بر مطیع و عاصی سوزنده تر و فروزنده تر گرداند.

انت الذی تنزل الاقدار منزلها

و تنقل الدهر من حال الی حال

و مارددت مدی طرف الی احد

الا قضیت بآجال و آمال

استفساری از گزارش احوال این فدوی و اوضاع این ولایت شده بود؛ شکر خدا و سایه خدا، اولا بر این غلام واجب است که: با همه ناقابلی مورد صدور خطاب و رجوع امور گشته، و ثانیاً بر کتایب سپاه لازم است که ببخت دارای دیهیم و تخت هر طرف که مأمورند منصورند، و ثالثاً بر عموم رعایا متحتم است که در ظل و پناه حضرت ظل الله هر جا هستند مصون و مأمونند.

ملک مصون است و حصن ملک حصین است

منت وافر خدای را که چنین است

هرات و بخارا و خوارزم هر سه در ششدر اضطرابند، که تا کجا بحکم همایون عزم شود و شعله رزم خیزد. تکه و سالور وساروق هر سه در چارموجه اضطرارند که تا چه وقت بقهر و قسر از عاج شوند، یا بسبی واسر تاراج تربت و بجنورد و خبوشان هر سه در پنجه اقتدارند، و کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه رفتار داند و واذا ارادلله شیئا هیا اسبابه.

اگر اراده ازلی تعلق به تائید دولت همایون نداشت، سه دولت روس و انگلیس و عثمانی را بسلم و صلح دولت خاقانی اینطور طالب و مایل نمیگردد که بیک بار از سه سرحد عظیم به هیچ وجه اندیشة و بیم نماند و تمامی عساکر شاهنشاهی فارغ و بیکار بمانند و بی دل واپسی و نگرانی بکار این طرف پردازند. هیچ عقلی باور نمی کرد که سپاه شاهنشاه روح العالمین فداه این زمستان را با این غلا و قحط و وفور برف، ببهار برسانند و حال آن که همه یکسال و نیم سفر کشیده و از وضع و تدارک افتاده، فاقد یک فلس بودند و نرخ جنس در دو من یک ریال گویا بود، و هیچ جا پیدا نبود، همه بدخواهان خارجی و داخلی باین امید میزیستند که از بی معاشی پریشان شویم، ناگاه فضل و کرم الهی وبخت و اقبال شاهنشاهی امداد کرد و در حالتی که هیچ چیز نداشتیم انبارهای مملو از همه چیز در شهر و ارک ترشیز بدست آمد.

فانظروا والی آثار رحمه الله کیف یحئی الارض بعد موتها.

دل های همگنان بامداد طالع خسروی خورسند وقوی گشت و بر عارف و عامی وطایع و طاغی بعلم یقین رسید که دعای ملهوفین این حدود مستجاب شده، و خداوند عزیز قهار دفع اشرار این سرزمین را بتیغ شاهنشاه دنیا و دین مقرر داشته، فضای آسمان است این و دیگر دیگرگون نخواهد شد.

مقرر فرموده بودند که غلام فدوی نوکر شاهنشاهی را بیکار نگذارد.

تصدقت گردم: بعد از آن که این جانثار در محروسه اصفهان از رکاب مبارک رخصت یافت، سپاهی که همراه فدوی بودند و جمعیتی که از یزد و کرمان ابوابجمع فرمودند، همواره یا مراحل بعیده را بپای خود پیاده پیموده اند، یا در محاصره قلاع و محاربه و نزاع بسر برده، با وجود سردی هوا و شدت برف و سرما، شب و روز در چادر و صحرا زیسته و در تنگ عیشی صابر و در جنگجوئی ثابت بوده تا حال اتفاق نیفتاده که بیکار باشند. حالا نیز منتظر برخاستن برف و رستن گیاهند که ان شاءالله تعالی تا هنگام رسیدن عساکر کلیه از عراق و آذربایجان باز در این جا بیکار نباشند و بعون الهی و طالع شاهنشاهی بهر سمت که مناسب تر افتد دست و بازوئی گشایند. تا چه کند قوت بازوی شاه

عسی الله ان یاتی بالفتح او بامر من عنده

ایام سلطنت و شاهنشاهی به کام باد.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode