گنجور

 
هلالی جغتایی

ز پیر میکده عمری در التماس شدم

که خاک درگه دیر فلک اساس شدم

غم مرا بغم دیگران قیاس مکن

که من نشانه غمهای بی قیاس شدم

مرا ز حسن تو صنع خدای ظاهر شد

ترا شناختم، آنگه خداشناس شدم

سپاس عید بود پاس نقل و باده و جام

هزار شکر که مشغول این سپاس شدم!

پلاس فقر، هلالی، لباس فخر منست

من از برای تفاخر درین لباس شدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode