گنجور

 
بیدل دهلوی

نشد در این درسگاه عبرت به فهم چندین رساله پیدا

جنون سوادی که کردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا

صبا ز گیسوی مشکبارت اگر رساند پیام چینی

چو شبنم از داغ لاله گردد عرق ز ناف غزاله پیدا

فلک ز صفری که می‌گشاید بر اعتبارات می‌فزاید

خلای یک شیشه می‌نماید پری ز چندین پیاله پیدا

چو موج، بیداد هیچ سنگی، نبست بر شیشه‌ام ترنگی

شکسته دارد دلم به رنگی، که رنگ من کرد ناله پیدا

اگر به صد رنگ پر فشانم‌، ز دام جستن نمی‌توانم

که کرد پرواز بی‌نشانم، چو بال طاووس هاله پیدا

چو جوشد افسردگی ز دوران‌، حذر ز امداد اهل احسان

که ابر در موسم زمستان، نمی‌کند غیر ژاله پیدا

قبول انعام بدمعاشان به خود گوارا مگیر بیدل

که می‌شوند این گلوخراشان چو استخوان از نواله پیدا

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
غزل شمارهٔ ۳۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم