دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
که به از گوشهٔ میخانه ندیدم جایی
آنچنان بیخبرم ساخت نگاه ساقی
که نه از می خبرم هست و نه از مینایی
با تو ای می غم ایام فراموشم شد
که فرحبخش و طربخیز و نشاطافزایی
ترک سرمستی و در کردن خون هشیاری
طفل نادانی و در بردن دل دانایی
کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی
بستهٔ زلف تو آسوده ز هر سودایی
ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی
قطره را گردش جام تو کند دریایی
عشقبازان تو را با مه و خورشید چه کار
کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی
بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد
زان که خوشصورت و خوشسیرت و خوشسیمایی
از کمند تو فروغی به سلامت بجهد
که ستمپیشه و عاشقکش و بیپروایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و نشئگی میپردازد. شاعر از زیباییهای میخانه و تاثیر نگاه ساقی بر خود میگوید و حسی عمیق از فراموشی غمها و شادی به واسطه شراب و عشق را بیان میکند. او با توصیف عشق به معشوق، به آرامش و خوشحالی اشاره دارد و میگوید که عشق او پیوندی آزاد و رهاییبخش است. شاعر در نهایت، با اشتیاقی عمیق، جانش را فدای زیباییهای معشوق میکند و از تاثیر عشق خود بر زندگیاش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دیشب در حالی که حالت مستی داشتم، چقدر زیبا گفت که اگر بخواهم مینوشم، هیچ جایی بهتر از گوشهٔ میخانه پیدا نکردم.
هوش مصنوعی: نگاه ساقی آنقدر من را غافل کرده است که نه از شراب خبر دارم و نه از زیباییهای جشن و سرور.
هوش مصنوعی: با تو ای شراب، غمها و روزهای ناخوشیام فراموش شد، زیرا تو شادیآور و نشاطبخش هستی.
هوش مصنوعی: دل سپردن به خوشیهای زودگذر و از دست دادن حالت هوشیاری مانند آن است که دلی که به دانش و فهم رسیده، از دست برود.
هوش مصنوعی: عاشق تو به هیچ قاعدهای پایبند نیست و از هر گونه بند و قید آزاد است. او با زلفهای تو آرامش دارد و از هر نوع آرزویی بینیاز شده است.
هوش مصنوعی: یک ذره با تابش محبت تو مانند خورشید نورانی میشود و یک قطره با حرکت جام تو به وسعت دریا تبدیل میگردد.
هوش مصنوعی: عاشقان به روشنایی ماه و خورشید نیازی ندارند؛ آنان به دنبال زیباییهای حقیقی هستند و هرگز از جستجوی آن خسته نمیشوند.
هوش مصنوعی: در خیابان تو، جانم را با لذت و شادی فدای تو میکنم، زیرا که تو نهتنها زیبا هستی، بلکه دارای نیکسیرتی و نیکویتی هم هستی.
هوش مصنوعی: شعلهای از کمند تو رهایی پیدا میکند که به ستمکاری، عاشقکشی و بیپروا بودن مشهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.