گنجور

 
فیض کاشانی

تو را می‏گویم ای جویای حق هی

ز جان بنده بشنو این نه از وی‏

غذای روح کن گفت پیمبر

مخوان غیر از حدیث از درس‏ها شی‏ء

شراب حبّ اهل البیت درکش

به آب زندگانی بوده‏ام پی‏

تو را شرع پیمبر رهنما بس

چه می‏جوئی ز اسرار جم و کی

به جز حرف خدا و دوستانش

هر آن حرفی که گوئی هست لاشی‏ء

مده از دست امر شرع ای فیض

اگر خواهی به جان و دل شوی حی‏

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode