نگارا در غمت جانم حزین است
بهر جزو دلم در وی دفین است
ترا رحمی بباید یا مرا صبر
چه سازم چون نه آنست و نه اینست
امیر حسن را خوی آنچنانست
اسیر خلق را عشق اینچنین است
تقاضای جناب حسن آنست
تمنای خیال عشق این است
دلم تا خستهٔ ابرو کمانیست
بهر جایم بلائی در کمین است
چه سازم با دل سودا پرستی
که بهر بیغمان دایم غمین است
چه سازم با جفای بیوفائی
که آئین شکست و عقل و دین است
همانا رأی و حکم او همانست
همانا سرنوشت من همین است
بلی دلدار با من آنچنانست
از آنحال دل فیض اینچنین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر عاشقانهای صحبت میکند که در غم و اندوه از عشق خویش میسراید. او احساس میکند که دلش در حسرت معشوقش غرق است و از تنهایی و بیوفایی رنج میبرد. شاعر از نیاز به رحمت یا صبر سخن میگوید، زیرا هیچیک از این دو به دست نمیآید. او به وضعیت عاشقانه خود و آنگاه بمناسبتهای دردناک اشاره دارد و میگوید دلش به خاطر محبت و بیوفایی در عذاب است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که سرنوشتش چنین رقم خورده و عشقش به او به همین شکل ادامه دارد.
هوش مصنوعی: ای معشوقه، در غم تو جان من غمگین و دلتنگ است، چرا که بخشی از دل من در عشق تو پنهان شده است.
هوش مصنوعی: یا باید بر من رحم کنی یا اینکه من صبر کنم. چه کار کنم وقتی که نه تو رحم میکنی و نه من میتوانم صبر کنم؟
هوش مصنوعی: امیر حسن به گونهای است که به عشق اسیران نوعی وابستگی نشان میدهد. عشق او به مثل افرادی است که در چنگال محبت گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: جناب حسن خواستهای را مطرح کردهاند و این خواسته ناشی از آرزوی عاشقانه است.
هوش مصنوعی: دل من تا زمانی که چشمهای زیبا و کمانمانند کسی را میبیند، همیشه در حال خستگی و بیحوصلگی است و در هر لحظه خطرات و مشکلات در کمین من هستند.
هوش مصنوعی: چکار کنم با دل عاشق و بیمار خود که همیشه برای بیخبرها و غمهایشان ناراحت و نگران است؟
هوش مصنوعی: نمیدانم با خیانت و بیوفایی چه کار کنم، چون این را نه میتوان با عقل توجیه کرد و نه با اصول دین سازگار است.
هوش مصنوعی: رأی و تصمیم او همین است و سرنوشت من هم همین خواهد بود.
هوش مصنوعی: بله، محبوب من با من اینگونه است که حال دل من از این احساس خوشایند پر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عادت نیز رامین همچنین است
مرو را دوستدار راستین است
چه چاره مر مرا بختم چنین است
ندانم چرخ را با من چه کین است؟
نظامی اکدشی خلوتنشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است
چو ملکم این چنین زیر نگین است
چه جای ملکت روی زمین است
بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است
چه گویم از میان او؟ که وصفش
برو ز اندیشهی باریکبین است
قبای حسن شد بر قد او ختم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.