روی جانان مگر از دیدهٔ جانان بینی
یا مگر ز آینهٔ طلعت خوبان بینی
آن جمالی که فروغش کمر کوه شکست
کی توان از نظر موسی عمران بینی
باجابت نرسد تا تو تو باشی «ارنی»
«لن ترانی» شنوی موسی و حرمان بینی
گر تو در هستی او هستی خود در بازی
مشگل خویش در اینره همه آسان بینی
گم شو ای ذره در آن مهر که تا سر نهان
مو بمو فاش در آن زلف پریشان بینی
نیستی گیر و بمان طنطنه و هستی را
اولیا وار که تا دولت ایشان بینی
دل چه در باختی ای فیض ز جان هم بگذر
کز سر جان چه گذشتی همه جانان بینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.