ساقی از آنجهان بده بادهٔ جان سبو سبو
تا بکشم بکام دل قوت روان سبو سبو
بادهٔ جان روان کن از چشمهٔ سلسبیل حق
تا بکشد بدوش جان هرکس از آن سبو سبو
در تن از این جهان روان نیست بده شراب جان
تا بگلوی ریزمش آب روان سبو سبو
سوی من آی ای حبیب ساقی باقی طبیب
تا بکشم از آن لبان شربت جان سبو سبو
گاه ز چشم مست تو باده کشم قدح قدح
گاه از آن لب و دهان قوت روان سبو سبو
نیست پیاله در خورم می ز قدح نمیخورم
پای خمم ببر بده باده از آن سبو سبو
نی غلطم که بعد ازین خم ده و آشکار ده
بنده نمیکشم دگر باده نهان سبو سبو
حال دلم ببین که چون گشته ز فرقتت زبون
از جگرم ز دیده خون کرده روان سبو سبو
در غمت آنقدر گریست فیض کز آب دیدهاش
ریخت هر آتشین دلی بر دل از آن سبو سبو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره طلب و اشتیاق شاعر به شراب و بادهای است که روح و جانش را تازه کند. شاعر از ساقی میخواهد که بادهای از آن جهان به او بدهد تا بتواند دلش را سیراب کند. شاعر بر این باور است که نوشیدن این باده به او زندگی و قوت میدهد و از چشمهای معنوی به او کمک میکند. او از دوستش میخواهد که به سراغش بیاید و از لبانش شربت جان بخش بیاورد. در عین حال، شاعر به غم و اندوهی که از جدایی عزیزش دارد اشاره میکند و میگوید که اشکهایش به حدی است که بر دلش آتش میزند. به طور کلی، این شعر نمادی از عشق، اشتیاق و درد فراق است که از طریق استعارههای شراب و ساقی بیان شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از دنیای دیگر بادهٔ جان را به من بده، تا جرعه جرعه بنوشم و بخاطر دل خود، قوتی به روانم ببخشم.
هوش مصنوعی: شراب زندگی را از چشمهٔ زلال حقیقت بریز تا هر کسی با آن پیالهای از جانش را پر کند.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در وجود ما از این دنیا چیزی باقی نمانده است. پس بهتر است که شربتی از جان و زندگیامان به ما بدهند تا همچون آب روان از گلویمان جاری شود. اشاره به این دارد که زندگی اگر به درستی جاری شود، مانند آب گوارا و زنده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب، به سوی من بیا ای ساقی همیشهگان، ای پزشک من! تا من بتوانم از آن لبهای تو جرعهای بنوشم و جانم را تازه کنم.
هوش مصنوعی: گاهی از چشم زیبای تو شراب مینوشم و مانند یک جام، به آرامی میچشم. گاهی هم از آن لب و دهانت، سرمست و شاداب میشوم، مانند آب که از سبو جاری میشود.
هوش مصنوعی: پیالهای در دست ندارم تا از آن می بنوشم. از فنجان نمینوشم. سرم را پایین میاندازم و از آن دیگ جوشان، بادهای به من بده.
هوش مصنوعی: من دیگر دروغ نمیگویم، که بعد از این به تو خم را نمایان کنم. دیگر نمیتوانم بندهای را به خاطر شراب نهان در هر سبویی آزمایش کنم.
هوش مصنوعی: حالم را ببین که چگونه به خاطر جدایی از تو سرشکسته شدهام؛ از قلبم، اشکها به شکل رود جاری است.
هوش مصنوعی: در غم تو آنقدر اشک ریختم که هر کسی که دلش آتشین بود، از آن شیوهای که من گریستم، دلش پر از غم و اندوه شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.